از کلمه ک ر و ن ا حالم به هم می خورد
بریده هایی از کتاب "دوران کوران"
خانم
دیگر دارد حالم از کلمهٔ کرونا به هم میخورد!
خانم
ولی جوانترها اکثراً رعایت میکنند.
خانم
این درخواست عاجزانهٔ ما از شماست! تا وقتی که واکسن این بیماری نیومده، فقط باید رعایت کنید و ماسک بزنید و تا میتونید داخل خونههاتون بمونید!… خواهش میکنیم رومون رو زمین نزنید
خانم
کیمیا ماند. اما اندکی بعد رفت… حالا قبل از اسمش، چند کلمهٔ دیگر هم اضافه شده است. چند کلمهٔ شیرین، سنگین و جانکاه. حالا میگویند: شهیدِ خدمت و مدافع سلامت، کیمیا کاویانی
خانم
بچه که بودم، فکر میکردم چیزی سختتر از رفتنِ پدرم وجود ندارد. عزا میگرفتیم هرباری که میرفت تبریز. شیرینزبانی و قهر و ناز هم در نرفتنش تأثیری نمیگذاشت. هر مرتبه در جواب سؤال من که میگفتم: «چرا میری تبریز؟!» میگفت: «کار دارم بابایی… باید برم فرش بیارم…» نمیدانستم از بین اینهمه آدم، چرا بابای من باید تا تبریز برود و فرش بیاورد؟! چند باری هم با بغض پرسیده بودم: «بابایی… مگه تهران فرش نداره که باید تا تبریز بری؟!…» دست خودم نبود. دلم نمیخواست کسی از من جدا شود. ترسِ از دست دادن، همیشه با من همراه بود و آزارم میداد. یادم هست همیشه موقع رفتنِ پدرم، تا دم در حیاط همراهش میرفتم و میگفتم: «ولی کاش نمیرفتی…
خانم
بالاخره تمام میشود این کابوس. درست میشود همهچیز… دوباره دور هم جمع میشویم و حرفهای خوب میزنیم و به این روزهایمان فقط به عنوان خاطرهای تلخ نگاه میکنیم… من میدانم این روزها تمام میشوند و ما مصممتر از قبل ادامه میدهیم… قویتر میشویم از این زخمهایی که ما را نکشتند… مهربانتر میشویم با هم… شکرگزارتر میشویم از قبل
خانم
آرام باش عزیز من… آرام باش! حکایت دریاست زندگی، گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی، گاهی هم فرو میرویم، چشمهایمان را میبندیم، همه جا تاریکی است. آرام باش عزیز من! آرام باش… دوباره سر از آب بیرون میآوریم و تلألو آفتاب را میبینیم زیر بوتهای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع میشود…
خانم
تا وقتی که طعم گذشت رو نچشی، تا وقتی که برای چیزی زحمت نکشی، نسبت به اون علاقه و عشقی هم نخواهی داشت. نمیگم عاشق شدم نرگس… نه… فقط یه چیزی داره منو نگه میداره اینجا. یه چیزی که از نگاه اون نوجوون، آریا، گرفتم. یه چیزی که از لبخندِ اون پیرمردِ جانباز شیمیایی گرفتم… نرگس! قبلاً با تمام وجودم میخواستم برم از این خرابشده! اما الان با تمام وجودم میخوام بمونم
خانم
اتاق استادان دانشکدهٔ ادبیات میاندازد!