بریده هایی از کتاب "دختر جمعه‌ها"

شهیده بانو

دختر و پسر بزرگش خارج از ایران بودند و بعد از مرگ شوهرش تنها زندگی می­کرد. یعنی آن طور که ما اهالی محل فهمیدیم، پسر و عروس کوچکش از اصفهان سه ماه آمدند پیشش تا کمک ­حالش باشند اما طاقت نیاوردند و برگشتند شهر خودشان.

خانم

استانبولی پر از سیمان را گذاشتم روی چوب‌بست و خودم را از داربست کشیدم بالا. نعمت با سر و صورت خاکی و دستمالی دور سر منتظرم بود. ابرویش را بالا انداخت. چشمک زد و با گوشه‌ی چشم دسته‌ی دخترهایی را که لباس فرم پوشیده بودند، نشانم داد. روی پنجه‌ی پا بلند شدم تا هم ِقد نعمت شوم. گردن کشیدم آن طرف دیوار. دخترها می‌رفتند سمت دبیرستان. نعمت گفت «چی می‌شد یکی از این کفترها جلدما می‌شد؟» 

خانم

تخته‌ی چوب‌بست زیر پایم لرزید. نعمت استانبولی را انداخته بود روی تخته و دست به کمر ایستاده بود. زودی از داربست پایین رفتم و با سیمان آماده برگشتم. نعمت خودش را می‌خاراند و آن طرف دیوار را نگاه می‌کرد. استانبولی را گذاشتم جلوی پایش. نشست کنار استانبولی و با کمچه شلی و سفتی ملات را تست کرد. گفت «تا من این طرف رو ماله می‌کشم، بپر اون سمت دیوار رو آب بگیر.»

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.