احساس عجیبی است که در فضایی کوچک بین آدم هایی باشم که روحشان خبر ندارد که چه چیز هایی را پشت سر گذاشته ام.
احساس عجیبی است که در فضایی کوچک بین آدم هایی باشم که روحشان خبر ندارد که چه چیز هایی را پشت سر گذاشته ام.
ولی همیشه برای کتاب خواندن وقت می گذاشتم.
هر بار که کتابی را بر می داشتم،برایم مثل فرار بود. برای یکی دو ساعت، به جای دنیای کسل کننده ی خودم، بخشی از دنیای کتاب می شدم.
ویل هم مثل بقیه قلبت رو میشکنه
بهترین دروغ ها همیشه به حقیقت نزدیک اند.