در روانپزشکی حالتی است به نام «توهم رهایی» و امید نجات یا بنا به ضربالمثل مشهور: «از این ستون به آن ستون فرجی است» شخص محکوم به مرگ درست قبل از اعدام چنین توهّماتی به سراغش میآید که شاید در آخرین لحظه حکم مرگش به تأخیر بیفتد و از مردن رهایی یابد. ما هم چنین امیدی به دل میبستیم و امیدوار بودیم که امور به خیر بگذرد.
بریده هایی از کتاب "انسان در جستجوی معنا"
عطیه
به خوبی آشکار است که خنده بیش از هر چیز دیگری میتواند انسان را از شرایط نابسامان و دشوار موجود جدا کرده و به او برای ایستادگی در برابر سختیها و زشتیهای موجود نیرو ببخشد، هرچند برای زمانی تنها به طول چند لحظه.
عطیه
ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی میکردیم، مردانی را به یاد میآوریم که کلبه به کلبه سر میزدند و دیگر زندانیان را دلداری میدادند و حتی آخرین تکهی نان خود را به آنان میبخشیدند. هرچند تعداد این افراد زیاد نبود، امّا همین تعداد هم نشان میداد که میتوان همه چیز را از انسان گرفت مگر یک چیز: آزادی انسان در انتخاب رفتارش در هر شرایط و نیز انتخاب راه خود.
عطیه
آنچه انسان لازم دارد، حالت سکون، تعادل و «بی تنشی» نیست، بلکه تلاش و مبارزهای است برای رسیدن به هدفی شایسته که ارزش آن را دارد.
عطیه
رنج انسانی شبیه عملکرد گاز است: یعنی چنانچه مقدار معینی گاز را وارد اتاقی کنیم، گاز همهی اتاق را بهطور یکنواخت پر میکند و ربطی به بزرگی و کوچکی اتاق ندارد. بنابراین، رنج و درد هم چه کم باشد و چه زیاد، روح و وجدان بشر را میآزارد. از این جهت میتوان گفت میزان رنج انسان کاملاً نسبی است. به همین علّت میتوان گفت که یک رخداد کوچک میتواند روح انسان را سرشار از شادمانی سازد.
عطیه
اگر همه چیز را از انسان بگیرند، باز هم حتی اگر یک لحظه و یک دم هم که شده میتواند خوشبخت بماند. و آن زمانی است که به محبوب خویش بیندیشد.
عطیه
«کسی که در زندگی خود چرایی را بیابد، با هر چگونهای خواهد زیست»