یک شب میلی و یکی از دوستانش برای رفتن به مهمانیای در خوابگاه پسران بیرون میزنند. درحالیکه میلی از کنار اتاقخوابی میگذرد، صدای دوستش را میشنود که جیغ میکشد و کمک میخواهد. او وارد اتاق تاریک میشود و یکی از همکلاسیهایش، یک بازیکن فوتبال صد کیلویی را میبیند که خودش را به دوستش تحمیل کرده بود.
میلی وزنهٔ کاغذ را از روی میزتحریر برمیدارد و با آن به سر پسر میکوبد. بارها میکوبد. پسر حتی پیش از رسیدن به بیمارستان مرده بود.
بریده هایی از کتاب "خدمتکار"
خدیجه
او در زمان دستگیری فقط شانزده سال داشته و در هفدهسالگی در زندان بوده است. به همین دلیل کارآگاه برای جمعآوری تمام اطلاعات کمی تلاش کرد. میلی در مدرسهٔ شبانهروزی بوده، نه در هر مدرسهٔ شبانهروزیای، در مدرسهای که مخصوص نوجوانانی با مشکلات انضباطی است.
خدیجه
وقتی برای زیرورو کردن گذشتهٔ ویلهلمینا کالووی کارآگاه خصوصی استخدام کردم، اطلاعات بسیار جالبی پیدا کردم.
گمان میکردم میلی بهخاطر جرائمی مثل مواد مخدر یا شاید دزدی به زندان رفته است. اما نه. میلی کالووی بهخاطر چیز کاملاً متفاوتی به زندان افتاده بود. او به جرم قتل در زندان بود.