بریده هایی از کتاب "مترو 2035"

محسن

موقعیت عجیبی بود: تصور کنید کل زندگی‌تان از کاشی‌ها، ریل‌های تونل، سقف‌های سوراخ، جویبارهایی که در امتداد ریل‌ها در جریان هستند، سنگ گرانیت و مرمر، هوای خفه و نور الکتریکی تشکیل شده باشد.
اما ناگهان چند چیز جدید و کوچک به آن اضافه می‌شود: یک صبح خنک در ماه می، برگ‌های سبز ظریف و معصوم روی درختانی باشکوه، پیاده‌روهایی درون پارک که سطحشان با گچ رنگی نقاشی شده است، صف‌هایی وسوسه‌برانگیز پشت مغازه‌ی بستنی‌فروشی و البته خود بستنی: با قیفی ویفری؛ بستنی‌ای که استعمال واژه‌ی «شیرین» در وصف کردنش حق مطلب را ادا نمی‌کند، چون مزه‌ی مائده‌ی بهشتی می‌دهد؛ و صدای مادر: صدایی که گاهی ضعیف و خش‌دار به گوش می‌رسید، انگار که از پشت کابل تلفن شنیده می‌شد؛ و گرمای دست مادر که تمام تلاشت را می‌کنی تا از دستت رها نشود تا یک‌وقت گم نشوی. با تمام توان به آن چنگ می‌زنی. ولی آیا واقعاً ممکن است این چیزها را به خاطر سپرد؟ به احتمال زیاد، نه.

محسن

او می‌دانست پشت آن درهایی که با بی‌قراری به هم کوفته می‌شدند چه بود: آپارتمان‌های غارت‌شده. تنها چیزی که درونشان قرار داشت، عکس‌های یادگاری‌ای بود که در اتاق پراکنده شده بودند. آن غریبه‌های مرده از خود عکس یادگاری گرفته بودند، غافل از این‌که کسی نمی‌ماند تا به عکس یادگاری‌شان احتیاجی داشته باشد. غیر از عکس، اسباب و اثاثیه‌ای هم در اتاق‌ها ولو شده بودند؛ اجسامی آن‌چنان سنگین و بزرگ که نمی‌شد آن‌ها را با خود به جایی برد؛ نه به مترو و نه به دنیای پس از مرگ. امواج شوک، شیشه‌ی پنجره‌های ساختمان‌های اطراف را شکسته بودند، ولی پنجره‌های مقاوم در برابر طوفان همچنان سر جایشان باقی‌مانده بودند، طی گذر بیست سال چنان لایه‌ی عمیقی از گرد و خاک رویشان نشسته بود که شبیه چشم‌هایی شده بودند که آب‌مروارید کورشان کرده است.

محسن

تا چند سال پیش انواع و اقسام موجودات وحشی آنجا زندگی می‌کردند، ولی اکنون اثری از هیچ‌کدامشان دیده نمی‌شد. به آن‌ها وعده داده شده بود که شدت تشعشعات رادیواکتیو در محیط به ‌زودی کاهش پیدا می‌کند و بازگشت تدریجی روی سطح ممکن خواهد شد. به ‌هر حال، موجودات جهش‌یافته‌ی بسیاری داشتند این بالا جولان می‌دادند و با وجود دل به هم زن بودن و ناقص‌الخلقه بودنشان، حداقل زنده و سرحال بودند…
دقیقاً برعکس چیزی که فکرش را می‌کردند اتفاق افتاد: به ‌محض این‌که زمین پوسته‌ی یخی‌اش را ورانداخت، شروع به نفس کشیدن و بخار پس دادن کرد و بدین ترتیب شدت تشعشعات رادیواکتیو محیط سر به فلک کشید. جهش‌یافتگان با پنجه‌های عظیم‌الجثه‌شان برای مدتی به زندگی چنگ زدند

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.