عمارت کوئِریها بیشک سرووضع خوبی داشت؛ مثل این بود که بهجای شن، بر صخره ساخته باشندش. مسیری خمیده و پوشیده از سنگریزه (حالا که داشت از آن بالا میرفت، لاستیکهای اتومبیلش سنگریزههای بیرنگورو را میساییدند و جابهجا میکردند و هیاهویی مجلل راه انداخته بودند)، سنگهای فراوان، پنجرههای بلند، یک s سیاه فلزی برای سرهمنگهداشتن سنگکاری وارفته، درِ ورودیای قدیمی و محکم، یک کفشپاککنِ فلزی سیاه و خمیده (از آن مدلهایی که هیچوقت نمیتوانی بخری و فقط باید بهارث ببریاش). دوروبرهای سال ۱۸۶۰ ساخته شده بود. آلن کوئِری نساخته بودش ولی گاهی اینطور حس میکرد. او و کتی همینجا صاحب ونسا و هلن شدند و او بعد از رفتن کتی، همینجا بزرگشان کرده بود. پنجرهای که خودش عوضش کرده بود، اینجا بود، ناودانی که خودش تعمیرش کرده بود، سقف گاراژ که بهکمک باب، مرد کمی کندذهن و اهل روستا که کارهای عجیبوغریب میکرد، عوضش کرده بود.