ای مردم! ما همچون اسرای ترک و کابل طرد شدیدم، خوار و خفیف شدیم، در کوچه و بلاد سردرگم شدیم، بدون آنکه جرم و گناه و حتی مکروهی مرتکب شده باشیم. براستی ستمی که بر ما رفته است در امتهای پیشین بی سابقه است. ای مردم! براستی که اگر پیامبر به جای وصیت به پیروی و محبت به ما اهل بیت به قتال و جنگ و دشمنی دستور میداد، باز هم این چنین با ما رفتار نمیشد که این جماعت در آن زیاده روی کردند.
بریده هایی از کتاب "غم نامه"
خدیجه
ای مردم! کدامین دل است که در این فاجعهٔ جانکاه نسوزد و کدامین چشم است که از سیلاب اشک ممانعت کند. کدامین زن و مرد است که پس از کشتن وی شادمان گردد؟ همانا آسمان و زمین و دریا و وحوش و جن و انس و فرشتگان مقرب در فراق او گریستند. بر آن کشته اهل آسمان نیز گریستند. کدامین قلب است که در اندوه او دریده نشود. کدامین گوش است که این ضربه و فاجعه در اسلام را بشنود و صاحبش از خود بیخود نشود.
خدیجه
– سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است. صاحب روز جزا! کسی که جهانیان را آفرید. دور است چون ارتفاع آسمانها و چنان نزدیک است که زمزمهها را میشنود. او را سپاس میگویم برای بزرگی امور و روزگار و مصیبتها. ای مردم! سپاس خدایی را که ما را به مصیبتی بزرگ مبتلا کرد که ضربهای بزرگ در اسلام بود. اباعبدالله و خاندانش را کشتند، زنان و فرزندانش را به اسیری گرفتند و سر بریدهاش را بر فراز نیزهها در شهرها چرخاندند.
خدیجه
بشیر به نزدیکی خیمه زین العابدین برگشت. منتظر ماند تا او از خیمه بیرون بیاید. زین العابدین در حالی که با دستمالی اشک چشمانش را پاک میکرد به میان مردم آمد. غلامی چهارپایهای حاضر کرد تا روی آن بنشیند. زین العابدین با اندوهی جانکاه و چهرهای مغموم به سختی بر صندلی نشست. مردم به گردش به نوحه و گریه جمع شدند و صدای همهمه و تسلیت گویی مردم به پا خاست. اما او با اشارهٔ دست از آنان خواست تا سکوت کنند و بنشینند تا برایشان سخن بگوید.
خدیجه
مردم مدینه منتظر نماندند تا بشیر سخنی دیگر بگوید. زن و مرد همگی از خانههایشان بیرون آمدند و شتابان و سراسیمه در حالی که دیدگانشان اشک بار بود و بر سر و سینهٔ خود میکوبیدند به سوی محل استقرار اهل بیت روانه شدند. مدینه تا آن روز چنین غم و اندوهی به خود ندیده بود. راهها و کوچهها مملو از کسانی بودند که به سوی اهل بیت حرکت میکردند.