زمان، زمان ماست که عاشق شویم و عشق را آنچنان نیرومند و مستدام بخواهیم که از فراز همهچیز عبور کنیم.
بریده هایی از کتاب "خطاب به عشق (دفتر اول)"
حامد
“هیچکدام از ما دیگر در کار و زندگی و غیره تنها نیست. هر کدام از ما کسی را دارد که فقط با او معنای همراهی را درک میکند
حامد
شادی در دل آنها که همدیگر را دوست دارند ممکن است تا مدتی در تنهایی و خاموشی بماند
حامد
بهشکلهای زیادی دوستت دارم اما بیش از همه اینطور: با چهرهای شاد و پر از برق زندگی که همیشه مرا زیر و زبر میکند.
حامد
میگویند: “فقدان کامل احساس بهتر است از احساسی نصفهنیمه.” اما من به احساسات کامل و به زندگیهای مطلق باور ندارم. دو نفر که همدیگر را دوست دارند، عشقشان را فتح میکنند، زندگی و احساسشان را میسازند و این فقط علیه شرایط نیست بلکه علیه تمام چیزهاییست که آنها را محدود و ناتوان میکند، به عذابشان میاندازد و بهشان فشار میآورد. عشق، ماریا، جهان را فتح نمیکند اما خودش را چرا. تو خوب میدانی، تو که قلبت چنین سزاوار ستایش است، که ما خوفانگیزترین دشمنان خودمان هستیم.
حامد
عشق، ماریا، جهان را فتح نمیکند اما خودش را چرا. تو خوب میدانی، تو که قلبت چنین سزاوار ستایش است، که ما خوفانگیزترین دشمنان خودمان هستیم.
حامد
آنچه در وجودم پر میزند از جنس شادیِ دلدادگیست. اما در عین حال تلخی رفتنت را میچِشَم. غم چشمهایت را، وقتِ وداع. واقعیت این است که طعم با تو بودن طعمیست بین اضطراب و خوشبختی.
حامد
آیا هیچ جایی برای آدمهایی که همدیگر را دوست دارند نیست که بتوانند همیشه آنجا دیدار کنند؟
حامد
نزدیک به یک هفته است که حرف نمیزنم، خویشتنداری کردهام، بیدار ماندهام و خودخوری کردهام. من که تمام زندگیام را صرف مهار سایههایم کردهام، امروز خودم طعمۀ سایهها شدهام و باید با آنها بجنگم.
حامد
چه حیف! نمیتوانیم همیشه همانطور که دلمان میخواهد زندگی کنیم.