«حتی اگر تمام طول شب گریسته باشی، بازهم دمیدن صبح برایت نشاطآور خواهد بود.»
بریده هایی از کتاب "مجموعه آنی شرلی (8جلدی،باقاب)"
حامد
آنی پاسخ داد: «فکر میکنم یاد گرفتهام که به موانع کوچک به چشم شوخی و به موانع بزرگ به چشم پیشدرآمدی برای پیروزی نگاه کنم. با یک جمعبندی میتوانم بگویم که این، هدیهٔ ردموند به من بوده.»
حامد
آنی که داشت با کلاسدومیها روخوانی تمرین میکرد، سرش را بهطرف او برگرداند و بهسردی گفت: «باربارا! تو که نمیتوانی درست راه بروی، بهتر است سر جایت بنشینی. واقعاً برای دختری در سنوسال تو خجالتآور است که اینقدر بیدستوپا باشد.»
حامد
نگاه غصهدار آنی عذابش میداد. او گفت: «فکر کنم پائول اروینگ هیچوقت در کلیسا روی گردن یک دختر، کرم نمیگذارد، نه؟» آنی با ناراحتی گفت: «نه، هرگز.» دیوی گفت: «خُب، پس من هم ازاینبابت متأسفم. ولی کرم درشت و خوبی بود. وقتی وارد کلیسا میشدیم آن را از روی پلهها برداشتم. حیفم آمد هیچ استفادهای از آن نکنم. به نظر تو جیغهای آن دختر خندهدار نبودند؟»
حامد
آنی میگفت هرگز نباید قلب کسی را بشکنیم. به نظر میآید شکستن قلب، خیلی دردناک است. اگر لازم باشد، بهتر است به یک پسر لگد زد تااینکه قلبش را شکست.
حامد
گاهیاوقات برای حفظ اعتدال، بد نیست مردم بعضی از کارهایی را که دوست ندارند، انجام بدهند.»
حامد
فرق دارد که حرفی را خودت بزنی یا از زبان دیگران بشنوی. تو عیبهای خودت را قبول داری، اما همیشه امیدواری که دیگران با تو همعقیده نباشند.
حامد
داشتم تصور میکردم بادی هستم که بالای درختها در حال وزیدن است. هروقت خسته شوم میتوانم آرام پایین بیایم و از روی سرخسها خودم را بهطرف باغ خانم لیند بکشم و گلها را به رقص دربیاورم. بعد، بهطرف مزرعهٔ شبدر شیرجه بزنم و بعد، بر فراز دریاچهٔ آبهای درخشان بوزم و موجهای کوچکی را روی آب به وجود بیاورم. وای! دربارهٔ باد چقدر میشود خیالبافی کرد!
حامد
خانم آلن گفت که ما باید همیشه سعی کنیم روی مردم تأثیر خوبی بگذاریم. او دربارهٔ همه چیز خوب صحبت میکند. من قبلاً نمیدانستم مذهب چقدر شادیبخش است و همیشه آن را نوعی وسواس تصور میکردم، اما ازنظر خانم آلن اینطور نیست. من هم دلم میخواهد مذهبم مثل او باشد، نه مثل آقای بل سرپرست.
حامد
وقتی خیالبافی میکنی، بهتر است بهترین حالت را تصور بکنی