بریده هایی از کتاب "نسترن های صورتی"

خدیجه

قدرت چه لذتی دارد. اما لذت یک‌لحظه بیشتر نمی‌پاید. این قدرت را پدرم به من بخشیده و من به‌حکم او مالک جان آنها هستم. باید رحم و عاطفه را زیر پا بگذارم. تردید نمی‌کنم و دستم را تکان می‌دهم: نخستین فرزند بالا می‌رود. پیش چشمان پدر دست‌وپا می‌زند. پیرمرد دندان بر هم می‌فشارد، چشم‌ها را می‌بندد، صورتش می‌لرزد. غریو شادی از گوسفندان به هوا برمی‌خیزد. سر مبارک سلامت باشد، چه باک اگر فردا نوبت ما رسد. باران تندتر می‌شود. از میان بیشه‌های تک می‌گذرم. جای آن است که مردان نقابدار بر من حمله برند، اما همه‌جا آرام است. از میان شالیزارها زوزه شغال‌ها را می‌شنوم. هنگام غروب است. اسب را به تاخت وامی‌دارم تا زودتر به زیر کرسی و کنار چال آتش پناه برم. خیس از باران به قصر می‌رسم. فراشی دهانه اسبم را می‌گیرد، فراشی دیگر خم می‌شود و در را می‌گشاید. از پله‌ها بالا می‌روم. زنگی به صدا درمی‌آید. ریحانه موج‌زنان پیش می‌آید. نگران است.

خدیجه

اولین قطره باران که به صورتم می‌خورد، صدای خشک چرخ چوبه دار را می‌شنوم. مثل صدای زخمه تار، مثل نغمة تنهایی. سه حلقه طناب دیگر خالی است. صدای امواج دریا را می‌شنوم. پسرها باید یکایک پیش‌روی پدر دار زده شوند. اما من منتظر نمی‌مانم. به اسبم هی می‌زنم و از جماعت دور می‌شوم. گذرگاه شنی مرا به درون تاریکی می‌کشد. با تو چه کردم سنبل، با تو چه کردم؟ سفیدی کف امواج را می‌بینم. اسب از همهمه امواج بی‌قرار می‌شود و پس می‌زند. پیاده می‌شوم. با اشاره دستم جماعت از نفس می‌افتد. خود را قادر مطلق می‌پندارم.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.