هر خانوادهاى براى خودش قصهاى سربسته است و از بیرون به دشوارى مىتوان پى برد که درونش چه مىگذرد.
بریده هایی از کتاب "دختر استالین (دوجلدی)"
عطیه
استالین بازیگر ماهرى بود که وانمود مىکرد گوشهاى نشسته و دیگران برایش گزارشهایى دربارهى فعالیتهای دشمنان مىآورند؛ دشمنانى که وى نمىتوانست با مجازات آنها مخالفت کند. اما واقعیت قضیه چیز دیگرى بود، او همچون استاد عروسک گردانى بود که پشت صحنه سررشتهى همه امور را در دستانش داشت.
عطیه
استراتژى همیشگى استالین القاى ترس به تودههاى مردم و سپس کنترل آنها با استفاده از ترساندنشان بود.
عطیه
همه بچههاى شوروى موظف به فراگیرى کمونیسم بودند. آن ها ابتدا «اکتبریست»، سپس «پایونیر»، و سرانجام «کامسومول» مىشدند. هر دانش آموز کلاس اولى در روزى که مصادف با سالروز پیروزى انقلاب اکتبر بود، «اکتبریست مىشد و ستارهاى قرمز که وسطش تصویرى از چهرهى کودکى لنین حک شده بود، دریافت مىکرد.»
عطیه
استالین عاشق وسترنهاى آمریکایى بود و علاقهى خاصى هم به تماشاى فیلمهاى چارلى چاپلین داشت که باعث مىشد از ته دل بخندد؛ هرچند که فیلم دیکتاتور بزرگ چاپلین را دوست نداشت و نمایش عمومى آن را در شوروى ممنوع کرده بود.
عطیه
سوتلانا در عمق وجودش قمارباز بود. او در سرتاسر زندگىاش تصمیمهاى سرنوشتساز را کاملا به صورت ناگهانى مىگرفت و سپس با نوعى بىخیالم سبکسرانه به عواقب آن تن مىداد. همیشه مىگفت از بین داستانهاى داستایفسکى، قمارباز را بیش از همه دوست دارد.
عطیه
مرگ قریبالوقوع پدرش باعث شده بود احساس کند این مرد را دوست دارد اما همزمان احساس مىکرد این مرگ براى او آزادى به همراه خواهد آورد؛ و مابین این دو احساس در رفت و آمد بود.
عطیه
سوتلانا تا شانزده سالگى، مثل بسیارى از همکلاسىهایش، کمونیستى آرمانگرا باقى ماند؛ کمونیستى که بىهیچ چون و چرایى ایدئولوژى حزب را قبول داشت. او بعدها در بزرگسالى به این نتیجه رسید که این ایدئولوژى مردم را به سرکوب و سانسور اندیشههایشان وادار کرده و میلیونها نفر را به خواب مصنوعى فرو برده است. او اسم این خواب مصنوعى یا مسخ شدگى را «ذهنیت بردگان» گذاشت.
عطیه
در خانوادهاى که در آن به دنیا آمدم و بزرگ شدم هیچ چیز طبیعى نبود، هرچیزى ناراحتکننده و غم افزا بود و خودکشى مادرم روشنترین شهادت بر نومیدى حاکم بر اوضاع بود.
عطیه
ارعاب و وحشتى که استالین در اطراف خودش گسترانیده بود، مخصوصا دامنگیر نزدیکترین کسانش شده بود. چه کسى جرئت مى کرد به دختر استالین بگوید مادرش خودکشى کرده بود؟ خیلىها فقط بخاطر اطلاع داشتن از این موضوع اعدام شده بودند.