لحظه ای از فراق، یک سال میگذرد و یک سال وصل، لحظه ای…
بریده هایی از کتاب "بازگشت"
حمید درویشی شاهکلائی
گفت پایت را بگذاری اینطرف خط، برزخ شما شروع می شود!
بهشت را از دور می دیدم. رفتم آن طرف خط و دویدم…
اما نتوانستم جلو بروم! دیدم کنار یک پیرمرد بسیار ضعیف قرار گرفتم.
به من گفتند: شما تنها نمی توانی بروی. این پیرمرد همراه شماست!
گفتم: این که نمی تواند راه برود. الان می گیرد.
لبخندی به من زد و گفت: این پیرمرد اعمال صالح توست که از تو جدا نخواهد شد…
زدم توی سرم. پس کی بود می گفت دلت پاک باشه… نماز چیه… ثواب چیه….