تجربه نشان داده است که از بین همهی تلههایی که ما استقاده میکنیم، سه تایشان بیبروبرگرد جواب میدهند – شهوت، غرور و طمع. هیچکس نیست که بتواند از هر سه اینها قسر دربرود، تو بگو حتی خود حاخامِ تسوتس. از این سه، تور غرور از همه محکمتر است. تلمود میگوید عالِم و فقیه نمیتواند بیش از یکهشتمِ یکهشتم عُجب را با خود داشته باشد. اما خب، علما معمولاً از سهمیهی مجازشان تجاوز میکنند.
بریده هایی از کتاب "آخرین شیطان"
عطیه
اصولاً حتی وقتی ذرهای از حقیقت آشکار نمیشود، آدمها به پذیرفتن بزرگترین دروغها هم تن میدهند. خود حقیقت هم معمولا چنان پنهان میشود که هرچه بیشتر دنبالش بگردی، از دستت دورتر میشود.
عطیه
دیگر هیچ هوس دنیویای در سر نداشت. دلش تنها برای یک چیز پر میکشید: دانستن حقیقت.
عطیه
در قدیمالایام، در هر نسل چند تنی بودند که من، شیطان، نمیتوانستم از طرق معمول آنها را فریب دهم. نهتنها وسوسه کردن آنها به جنایت، شهوت یا سرقت محال بود، بلکه حتی نمیشد خاطرشان را از خواندن شرعیات منصرف کرد. تنها یک راه برای وصول به آن شور و سودای درونی این اوتاد و ابدال وجود داشت: عُجب و غرور.
عطیه
کتاب باید پردههای دل آدم را بلرزاند، وگرنه حیف وقت که برای خواندنش بگذاری.
عطیه
در مقام یک شیطان، شهادت میدهم که دیگر شیطانی باقی نمانده است. وقتی انسان خودش شیطان است، دیگر چه نیازی به شیطان؟ چرا باید کسی را که نزده میرقصد به گناه ترغیب کرد؟ من آخرینِ ترغیبکنندگان هستم.