بارها این سخن علیرضا را برای خودم و آنها تکرار میکردم که ما در سه جبهه میجنگیم: «جنگ اول با خودمان است که هوای نفس را بکشیم و از تعلقات دنیا دل بکنیم؛ جبههٔ دوم جنگ با مزدوران اسرائیل و آمریکاست و جبههٔ سوم اینجاست؛ در شهر و کوچه و خانههای خودمان که به مردم ثابت کنیم ما برحقّیم و برای خدا میرویم». تأکید علیرضا این بود: «قِسم سوم جنگ، سختتر است». من داشتم در جبههٔ سوم میجنگیدم، بدون آنکه فَیر کنم یا جراحت بردارم.
بریده هایی از کتاب "خاتون و قوماندان"
خانم
ظهر شد. برای نماز، فاطمه را صدا کردم. چند نفری گفتند: «حالا باشد بعد نماز میخوانید». گفتم: «نه! ما بهخاطر همین چیزها خون دادیم»