شخصیتها به هنگام بالا رفتن پرده بیحرکت دور میز سمت راست ایستادهاند؛ رئیس دست و انگشت سبابهاش را بهطرف روزنامه دراز کرده است. دودار دستش را بهطرف بوتار دراز کرده است. انگار به او میگوید: «ملاحظه میکنید که!» بوتار دست در جیب روپوش دارد و لبخندی ناباورانه بر لبهاانگار میگوید: «سر من یکی رو نمیتونن کلاه بگذارن.» دزی اوراق ماشینشده در دست، حالتی دارد که با نگاه دودار را تأیید میکند. پس از چند لحظهٔ کوتاه، بوتار شروع میکند.
بریده هایی از کتاب "کرگدن"
خدیجه
بوتار آموزگار بازنشسته، با حالتی مغرور، سبیلی کوچک و سفید؛ شصت سالی دارد. اما سرزنده است. (او همهچیز را میداند، همهچیز را میفهمد.) کلاه بِره بر سر دارد؛ روپوش کار بلند خاکستری پوشیده، روی بینی گندهاش عینک دارد و مدادی پشت گوش؛ او هم آستینپوشهایی از دبیت دارد.
خدیجه
دودار سیوپنجساله، کتوشلوار خاکستری؛ آستینپوش دبیت سیاه به دست کرده تا از آستینهای کتش محافظت کند. میتواند عینک به چشم داشته باشد. نسبتاً بلندقد است، کارمندی است که در آینده میتواند در زمرهٔ «مقامات» در آید. اگر رئیسْ معاونِ مدیر شود، اوست که جایش را خواهد گرفت. بوتار او را دوست ندارد.
خدیجه
پرده که بالا میرود، شخصیتها چند ثانیه، در همان وضعیتی که اولین جمله گفته خواهد شد، بیحرکت میمانند، بهطوری که «یک تابلوی زنده» جلوه کند. در آغاز پردهٔ یک نیز وضعیت همینطور بوده است. رئیس قسمت پنجاه سالی دارد و لباسی مرتب پوشیده: کتوشلوار سرمهای، نشان لژیون دونور، یقهٔ آهار حاضری، کراوات سیاه، سبیل کلفت خرمایی. نامش پاپیون است.