زیاد پیش میآمد که گابریل و پدرش بینِ راه سری به کافهها و کاسِت و سیدیفروشیها بزنند. یا بروند عکسهایی را که گابریل تازه گرفته بود از یکی از دوستهای بابا تحویل بگیرند که تاریکخانه داشت و عکسهای گابریل را ظاهر میکرد. این مرد در دهههای شصت و هفتاد از عکاسهای موفقِ مُد و تبلیغات بود. دخترهای مواتوکشیده و پسرهای کُتارتشیبهتن که دوست بابا به قول خودش «جاودانه»شان کرده بود، به اندازهی شخصیتهای رمانهای دیکنز برای گابریل قدیمی بودند. اما دوست پدرش خودش آدم اهل مُدی نبود و بهندرت هم کار میکرد؛ درعوض، خوشش میآمد از عکاسی حرف بزند و کلّی کتاب و عکسهای پارهپورهی روزنامهها را به گابریل قرض میداد و برایش توضیح میداد که آنموقع عکاسها چه کارهایی میکردهاند.