بریده هایی از کتاب "بر جاده های آبی سرخ (تک جلدی)"

مریم

باید فرهنگِ ایرانی را عوض کنیم؛ یعنی همان کاری را بکنیم که با هندی‌ها کردیم. ما باید، حتی اگر هزار سال هم طول بکشد، یک قشرِ باسواد و اهل کتاب، در ایران و همهٔ سرزمین‌های مورد علاقهٔ خود در آسیا به‌وجود بیاوریم؛ قشری که نسبت به‌واژه‌های تعصّب‌آمیز مثل میهن، ملّت، مردم، ناموس، شرف و این حرف‌ها، هیچ حساسیتی نداشته باشد، و حتی، به‌صراحت می‌گویم، ایرانی بودن، آسیایی بودن، و شرقی بودن را شرم‌آور تلقی کند، و در عین حال، بفهمد و اعتقاد پیدا کند که ما اروپایی‌ها، نمونهٔ انسانِ واقعی هستیم. هرچه می‌گوییم، درست است، هرچه می‌کنیم درست. این آدم‌های باسواد، باید مثل ما لباس بپوشند، مثل ما «بندِ گردن» آویزان کنند، مثل ما راه بروند، مثل ما چُپُق بکشند و مثل ما به‌دنیا نگاه کنند __ و نهایتاً مجذوب و مغلوب عظمتِ ما باشند…

مریم

تعصّبِ مثبت __ یعنی تعصّب ملّی و معنوی __ از سمِّ قتّاله هم برای ما خطرناک‌تر است؛ اما تعصّبِ منفی، قطعاً بیش از یک سپاه بزرگ به‌ما خدمت می‌کند. تعصّبْ در خدمتِ ایجاد اختلاف، کاری خواهد کرد که مغول هم با این سرزمین نکرده است.

مریم

وطن، آواز است؛ آوازی که بلوچ می‌خواند، لرستانی می‌خواند، ترکمن می‌خواند، آذری می‌خواند، بندری می‌خواند، خراسانی می‌خواند، گیلک و مازندرانی می‌خواند، کُرد و کویری می‌خواند، اصفهانی و شیرازی می‌خواند، خرمشهری و دامغانی می‌خواند، افغانی و سیستانی می‌خواند….

مریم

وطن، یک کلافِ مهربانی درهم بافتهٔ تاریخی‌ست، یک حسِّ عطوفتِ انسانی، یک قطعه سنگِ مرمرِ خُرد ناشدنی، پولادِ آبدیده، پَر نرمِ‌نرمِ سینهٔ مرغانِ نوروزی، صدای خندهٔ بی‌دغدغهٔ یک کودک __ که طنینش از این سو تا آن سوی خاک می‌رود. وطن، عشق است، نَفْسِ عشق، ذاتِ عشق، بلورِ عشق.

مریم

غارتِ اموالِ مردُم، کُشتن، سوزاندن، ویران کردن، راهِ خداست بانو؟ __ من که نمی‌دانم پسرِ با دیانتِ ما این کارها را کرده است و می‌کند یا خیر؛ امّا اگر کرده است و می‌کند و همگان می‌دانند و قاضی سعید می‌داند و با وجود این رأی به‌برائتِ او می‌دهد، عیب از میرمهنای ما نیست، عیب از آن کسانی‌ست که کشته می‌شوند، و از آن چیزهایی‌ست که می‌سوزد، و از آن کشتی‌هایی‌ست که غارت می‌شود، نه آن عاشقِ بی‌پروای جان برکفی که آمده است تا به‌خاطر چیزی کشته شود که عزیز است نزد مردُم، نزدِ قاضی، و نَزْدِ خدا، و نیامده است که بار ببندد و بی‌دغدغه بخورد، بیاشامد، بپوشد و فساد کند.

مریم

میرمَهنا، یک رزمجوی حرفه‌یی بود. کسی نبود که برای درهم کوبیده‌شدن یا به‌زانو درآمدن یا تحت شرایطی دست از مبارزه کشیدن، به‌راه افتاده باشد __ یا حتّی برای پذیرش صلحی به‌ظاهر عادلانه و مقبول. مردهٔ میرمَهنا هم علیه بیگانگانِ متجاوز به‌خاک وطن می‌جنگید، چنانکه هم الان، این ذره‌یی از اوست که در روحِ راوی این داستان حضور یافته و خوابِ راحت از چشمانش گرفته است.

مریم

ای سلیمه! به‌این همه خشونت که در من است و گهگاه بروز می‌کند، نگاه نکن! من آتشم، آتشی از کُنده‌یی خشکِ‌خشک. تو نگهبان این آتش مقدس باش، در این مِجمَرِ تافته، و مگذار که بخشی از این تنهٔ تنومندِ درخت خشک، از آتش جدا شود، بِغلتد، از اصل خویش کمی دور بیفتد و جز آرزوی وصلِ به‌آتش، چیزی برایش باقی نماند. سلیمه! جنگیدن به‌خاطرِ وطن، اوجِ معنای زندگی‌ست؛ و تو با من چنان باش که گویی چشمه‌یی جوشان در مسیر تشنگی یک انسان نشسته است، تا منِ تشنه بنشینم، کنارت زانو بزنم، خَم شوم، صورتم را در این چشمه فرو بَرَم و بنوشم و باز هم بنوشم؛ اما به‌حرمت آن حسّ تشنگی که حق نبود به‌کلی از میان برود، بخشی از عطشم را برای آینده پس‌انداز می‌کنم….. سلیمه! هرگز از یاد نبر که ما، تَن به‌نبردی سخت داده‌ییم، و اگر تو در کنارم نباشی، من این را تاب نمی‌آورم…..

مریم

یک حکومتِ خوب در آسیا، یعنی یک ضربهٔ مُهلکْ برای اروپا؛ و همانطور که لُرد ویلینگتُن گفته: «یکپارچگی و اتّحادْ در ایران، مساوی‌ست با پراکندگی و تفرقه در اروپا»

مریم

یقیناً چنین حسّی وجود دارد؛ امّا این حسِّ قدرتمندِ غریب، شاید __ چه بسا __ به‌تو پرهیز را نگوید، و گریختن را، و سپر برداشتن را، و جان از معرکه به‌در بُردن را. این حس، به‌امامی __ اعظمِ ائمهٔ عالم __ سرِ سجّاده، بی‌شک گفته است که شمشیری، در قفا، قَد کشیده است تا خونِ خوب‌ترین مردِ تاریخ را بر خاک بریزد؛ امّا نگفته است که احتیاط کُن، بگریز، مَدَد بخواه؛ چرا که انسان، هنوز، نیازمندِ شهادت است، و زمین، تشنهٔ خونِ خوبانِ روزگار. این حسِّ غریب، آگاه می‌کند، امّا تصمیم نمی‌گیرد. هُشدار می‌دهد امّا سلبِ اراده نمی‌کند. این حسّ، وظیفه‌اش، زنده نگه داشتن نیست، با خبر کردن است؛ و باز، این تویی، مانده در کمرکشِ ماندن یا رفتن، زخمْ نخوردن یا خنجر را در دلِ دردمندِ خویش پذیرا شدن، بازگشتن یا ایستادن و درگیر شدن…

مریم

دیگر از مغول‌هایی که به‌سرزمین ما هجوم آوردند، چیزی نگویید. مغول‌ها در برابر اروپایی‌ها، واقعاً آقا بودند و نجیب. مغول‌ها، هیچ چیز را نَبُردند؛ سهل است که بسیاری چیزها هم ساختند وافزودند. مغول‌ها در سرزمین ما، حل شدند، آب شدند، فرو رفتند و برنیامدند؛ اما هلندی‌ها چطور؟ انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، پرتغالی‌ها؟…. اینها، غارت کردند…. غارت…. می‌دانید که چقدر سکّهٔ طلا و نقرهٔ قدیمی را، گونی‌گونی، از سرزمین ما بار زدند و بردند؟

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.