قهر، زبانِ استیصال است. قهر، پرتابِ کدورتهاست به ورطهی سکوتِ موقّت؛ و این کاریست که به کدورت، ضخامتی آزارنده میدهد. قهر، دوقُفلهکردن دَریست که بهاجبار، زمانی بعد، باید گشودهشود، و هرچه تعدادِ قفلها بیشتر باشد و چفتوبستها محکمتر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
بریده هایی از کتاب "چهل نامه کوتاه به همسرم"
مریم
هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمیکنم؛ چراکه میدانم هیچچیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمیکند و الماسِ عاطفه را صیقل نمیدهد؛ امّا میداندادن به آن را نیز هرگز نمیپذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام. هر قدر که به غمْ میدانبدهی، میدان میطلبد، و باز هم بیشتر، و بیشتر… هر قدر در برابرش کوتاهبیایی، قد میکشد، سُلطه میطلبد، وَ لِه میکند… غم، عقب نمینشیند مگر آنکه به عقب برانیاش، نمیگریزد مگر آنکه بگریزانیاش، آرام نمیگیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی… غم، هرگز از تهاجمْ خسته نمیشود. و هرگز به صلحِ دوستانه رضا نمیدهد.
مریم
عیبگرفتن، بیشک آسان است بانو؛ عیب را آنگونه و به آن زبان گفتن که مُنجر به اصلاحِ صاحبْعیب شود، این کاری است دشوار و عظیم، خیرخواهانه و دردشناسانه…