بریده هایی از کتاب "یک عاشقانه آرام"

maryam.khoshnejat69

مشکل، زندگی را زندگی می‌کند. مشکل، به زندگی، معنی می‌دهد. شیرینیِ زندگی از آنجا سرچشمه می‌گیرد که تو، بر مشکلات، غلبه‌کنی. بدونِ این غلبه، زندگی‌مان خالیِ خالی‌ست. گُل‌ها، حتّی اگر بی‌آب بمانند، احساسِ هیچ مشکلی نمی‌کنند، و به همین دلیل هم گُلِ خوشبخت وجودندارد

maryam.khoshnejat69

عشق، مطلقاً چیزی اشرافی نیست تا بتوانی آن را به دلیل آنکه از رفاهْ برمی‌آید، محکوم‌کنی. عشق، فقط رُشدِ روح می‌خواهد. این را باری به توگفته‌ام… __ باری؟ صدبار لااقل… و به‌هرحال، نشد. هیچ‌چیز، آنطور که می‌خواستیم‌نشد. __ بله… هیچ‌چیز، دیگر، تا مدّت‌ها، شبیه خودش نشد. یعنی بود؛ امّا نمی‌گذاشتند بشود: کار، عشق، آرامش، آزادی… حکومت‌هایی که معنی دوست‌داشتن را نمی‌فهمند، نفرت‌انگیزند، و نفرت‌انگیزترین چیزی که خداوندِ خدا رُخصت‌داد تا ابلیس به انسان هدیه کند حکومتی‌ست که عشق را نمی‌فهمد. پیله‌کردند به جانِ زندگی‌مان. پیله‌کردند به آن لحظه‌های مبارکی که تدارکش را دیده‌بودیم.

maryam.khoshnejat69

__ امّا اگر او تو را نخواهد؟ __ گریه‌کنان می‌روم پی کارم. دوست‌داشتن، یک‌طَرَفه می‌شود امّا به ضربِ تهدید نمی‌شود، و این آن چیزی‌ست که سلاطین می‌خواهند: مردم، آنها را بپرستند، آنها از مردمْ بیزار باشند. من نه سلطانِ ادبم نه سلطانِ عسل. اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهدخواست، گریه‌کنان کوله‌بارم را برمی‌دارم و می‌روم. فقط همین. __ اگر گریه‌کنان بروی، تا کی گریه می‌کنی؟ __ نمی‌دانم آقا! پیشاپیش، چطور بگویم؟ برای گریستن، برنامه‌ریزی که‌نکرده‌ام

maryam.khoshnejat69

عشق کو؟ عِطرِ آن شاخه‌های نرگسِ مرطوب کو؟ __ پی عطرِ بی‌رنگِ پراکنده در فضا می‌گردی؟ __ پس می‌خواهی پی چه‌چیز بگردم؟ شیشهٔ خالی‌اش را که آنجا، بالای تاقچهٔ خاطره می‌بینم؛ گُلِ خشک‌شده‌اش را هم در گلدانِ خاطره؛ امّا مگر قرار ما این نبود که عشق را خاطره نکنیم؟ مگر بر این نکته تفاهم نکردیم که خاطره، ویران‌کردنِ حال است، و ویران‌کردنِ حال، ازمیان‌بردنِ تنها بخش کاملاً زنده و پُرخونِ زندگی: عشق

maryam.khoshnejat69

__ عسل! این عشق نیست که نرم‌نرمک عقب می‌نشیند؛ این بیکارگی‌ست که پیوسته هجوم می‌آورد: بیکارگی، کاهلی، بی‌قیدی، خستگی، بهانه‌جویی، کهنگی، وقت‌کُشی، وادادگی، نق‌زدن، به‌هم‌ریختن، بی‌اعتناشدن، به شکلی جبران‌ناپذیر تخریب‌کردن و به صورتی خوف‌آور به عادتِ زیستن تسلیم‌شدن.

maryam.khoshnejat69

__ بانوی من! بسیاری از نخستین‌ها، تَوَهُّم است؛ نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین نگاه، نخستین کلماتِ عاشقانه… یاد، عینِ واقعه نیست، تَخَیُّلِ آن است، یا وَهمِ آن. یاد، فریبِمان می‌دهد. حتّی عکس‌ها راست نمی‌گویند. حتّی عکس‌ها. چیزی بیش از یاد، بیش از عکس، بیش از نامه‌های عاشقانه، بیش از تمامِ نخستین‌ها عشق را زنده نگه می‌دارد: جاری‌کردنِ عشق: سَیَلانِ دائمی آن. در گذشته‌ها به دنبالِ آن لحظه‌های نابْ‌گشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظه‌ها، اینک، وجودندارند. آتشی که خاکستر شده، عزیز من، آتش نیست __ حتّی اگر داغِ داغ باشد. برادرت از راه می‌رسد، شادِ شاد، با یک بغل سرشاخه و هیمهٔ مرطوب. __ «نگذاریم شُعله بمیرد. فریبِ حرارت را نخوریم. اصل، رقصِ شعله‌هاست نه گُل‌های سرخی زیر قبای خاکستر». عسل! این حرف‌ها را شوهرت یادم داده. باورکنم یا نکنم؟

maryam.khoshnejat69

وقتی خودِ عشق حاکم بود، بحثِ عشق نبود، فلسفهٔ عشق نبود، این‌همه از ماهیت و محتوای عشق گفتنْ نبود. شب‌ها را به یاد می‌آوری؟ شب‌ها… شب‌ها… پیش از آنکه به خواب برویم، چقدر حرف داشتیم که بزنیم. اِنگار که حرف‌هایمان تمامی نداشت. چند بار پیش‌آمد که طلوع را دیدیم و رنگِ خواب را ندیدیم؟ آخِر چه شد که حال، دیگر، می‌آییم و خسته و بی‌صدا می‌خوابیم؟ شب‌ها دیگرگون شده؟ حرف‌ها تمام شده؟ یا ما تمام شده‌ییم؟ جای عشق، در این شب‌های خالی و خلوت کجاست؟ __ این سوآلِ من است؛ جوابِ تو چیست؟

maryam.khoshnejat69

__ ما از زندگی مشترک، مثل یک دستْ لباس استفاده‌کردیم. ما زندگی را، و عشق را، یک دست لباس دانستیم. زمانی که خریدیمش، نو بود و زیبا و مناسب؛ جذّاب و توجّه‌برانگیز؛ خیره‌کننده در هر محفل و میهمانی. آهسته‌آهسته، امّا، کهنه شد، ساییده‌شد، رنگ‌ورویش رفت، از شکل افتاد، مستعمل و بی‌مصرف شد. چرا؟ چرا فرصت‌دادیم که زمان، با عشق، با زندگی، همان‌گونه رفتار کند که با آن پیراهنِ سُرمه‌یی تو کرد __ که من آن‌قدر دوستش داشتم….

maryam.khoshnejat69

مشکلِ ما این است که همان‌قدر که ویران می‌کنیم، نمی‌سازیم؛ همان‌قدر که کُهنه می‌کنیم، تازگی نمی‌بخشیم؛ همان‌قدر که دور می‌شویم، باز نمی‌گردیم؛ همان‌قدر که آلوده می‌کنیم، پاک نمی‌کنیم؛ همان‌قدر که تعهّدات و پیمان‌های نخستین خود را فراموش می‌کنیم، آن‌ها را به‌یاد نمی‌آوریم؛ همان‌قدر که از رونق می‌اندازیم، رونق نمی‌بخشیم. مشکل این است که از همهٔ رؤیاهای خوشِ آغازْ دور می‌شویم و این دورشدن به معنای قبولِ سُلطهٔ بی‌رحمانهٔ زمان است. بر سر قول‌وقرارهای نخستین نماندن، باورِ پیرشدگی روح است و خواجگی عاطفه.

maryam.khoshnejat69

حتّی یک روز قبل از پایانِ داستان هم می‌شود با یک دسته نرگسِ شاداب، یک شاخه نرگس، در قلبِ مِهی که وَهمی نباشد، یا زیر آفتابی تند، کنار دریایی خلوت، وسط جنگل، روی پُل، لب جاده، جلوی درِ بزرگِ باغ ملی یا در خیابانی پُرعابر، در انتظار محبوب ایستاد.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.