ارنست فیشر __ از شاخهیی دیگر __ میگوید: هنر میتواند انسان را از حالت چندپارگی بهحالت موجودی جامع و کاملْ ارتقاء دهد. هنر به بشر توان درک واقعیّت را میبخشد، و نه تنها در تحمّل واقعیّتْ او را یاری میکند، بلکه برای انسانیتر و شایستهتر کردن آن، به انسان، عزمی راسخ ارزانی میدارد. هنر، خود، واقعیّتی اجتماعیست. جامعه به هنرمندْ نیازمند است و حق دارد از او بخواهد که از نقش ویژهٔ اجتماعیِ خود آگاه باشد که در واقع، این “نقش ویژه” چیزی جُز داشتنِ هدف متعالیِ آیندهنگرانه نیست.
بریده هایی از کتاب "لوازم نویسندگی"
خانم
آقای رییس جمهور” از میگل آنخل آستوریاس، “مکتب دیکتاتورها” اثر سیلونه، “پاییزِ پدر سالار” نوشتهٔ گارسیا مارکز، “زیردست” به قلم هاینریش مان، و مجموعهٔ عظیمی از آفریدههای برتولت برشت. ن.
خانم
زیبایی، تناسب و هماهنگیِ میانِ اجزاءِ مُتشکّلِ هر کیفیّت یا هر شیء است، با داشتنِ سازشی با پیرامون، طبق قوانین و قواعد مُعیّن، و ایجادِ حالتِ ستایش در انسان، و ارضاء یک یا چند عامل از این عوامل: عقل، احساس، عاطفه، ذوق، بینش. مُتعالی، هر آن چیزیست که انسان را از جایگاه فرهنگی و معنوی مستقر در آن یا حاضر در آن، به طور مثبت و بهبودبخشْ حرکت بدهد، یعنی بر عمق و وسعتِ احساس، ادراک، عاطفه، و قدرتِ تعقلِ منطقی شخص یا جامعه و تواناییِ ایجاد رابطهاش با پیرامون زمانی _ مکانی بیفزاید. هر چیز که مصرفی، سطحی، غیرقابل توجّه خاص و متمرکز، ضدّ معنوی، ضدِّ آزادی، ضدِّ تقوا، ضدِّ شعورِ کاونده، ضدِّ انسانِ آرمانخواه، ضدّ دانشی در خدمتِ سعادتِ مادّی و معنویِ انسان، یکنواخت، مکرّر و خسته کننده نباشد، متعالیست.
خانم
زیبایی، صفتِ اصلی و مسلّطِ هر اثرِ مخلوقِ احساس، عاطفه، اندیشه و مهارتِ انسان است که تأثیراتِ عمیق و مثبتی در جهتِ ادارکِ تحسینآمیز، شگفتیبرانگیز، و دلنشینِ آن اثر در انسانها ایجاد کند __ که ظرافت، هماهنگی، تناسب و ترکیببندیِ مطبوع، اجزاءِ تقریباً مُسلّم چنین اثری به شمار میآید.
خانم
مُتعالی، هر آن چیزیست که انسان را از جایگاه فرهنگی و معنوی مستقر در آن یا حاضر در آن، به طور مثبت و بهبودبخشْ حرکت بدهد، یعنی بر عمق و وسعتِ احساس، ادراک، عاطفه، و قدرتِ تعقلِ منطقی شخص یا جامعه و تواناییِ ایجاد رابطهاش با پیرامون زمانی _ مکانی بیفزاید. هر چیز که مصرفی، سطحی، غیرقابل توجّه خاص و متمرکز، ضدّ معنوی، ضدِّ آزادی، ضدِّ تقوا، ضدِّ شعورِ کاونده، ضدِّ انسانِ آرمانخواه، ضدّ دانشی در خدمتِ سعادتِ مادّی و معنویِ انسان، یکنواخت، مکرّر و خسته کننده نباشد، متعالیست.
خانم
آرمان، که یکبار، در بحثهای قبلی، تعریف شده است، اینک با کمی تغییر، مجدداً تعریف میشود: یک خواست، باور، و اُمیدِ متعالیِ عمیقِ شکل گرفتهٔ نظامْدار نسبت به مسائلِ کُلّی و اساسیِ زندگیِ انسان.
خانم
نویسنده، کار یا وظیفهاش بیان احساساتِ رقیقِ فردی نیست، بلکه انتقال احساسات، عواطف، نیازها، آرزوها و آرمانهای جماعت است به جماعت، در جهتِ تعالیبخشیدن.
خانم
من برای نوشتنْ خلق شدهام؛ چرا که تصمیمِ قاطع گرفتهام خود را برای نویسندگیْ بسازم؛ چرا که عطف به یک مجموعه دلائل، احساس میکنم تنها از طریق نوشتن است که میتوانم وظیفهام را نسبت به خانوادهام، همسایهام، شهرم، وطنم، ملّتم، طبقهام، تاریخم، و جهانم انجام دهم و به سرانجام برسانم”.