میتوانند ترک کنند کندو را زنبورهای کارگر میتوانند پروازکنان بروند زنبورهای نر ملکه بردهٔ آنهاست
بریده هایی از کتاب "باشگاه مشتزنی"
خانم
من خون به جوشآمده از خشم جواَم
خانم
ما بچهوسطیهای تاریخیم. از بچگی تلویزیون به خورد ما داده که بالاخره یه روزی میلیونر و هنرپیشه و ستارهٔ راک میشیم. ولی هیچوقت نمیشیم؛ و ما تازه داریم اینو میفهمیم
خانم
آخر این هفته هر یک از اعضای کمیتهٔ حمله باید دعوایی راه بیندازد اما در آن پیروز نشود. ولی نه در باشگاه مشتزنی. دعوا راه انداختن سختتر از آن است که فکرش را میکنید. آدمهای خیابان هر کاری که از دستشان برمیآید میکنند تا از دعوا دوری کنند. ایده این بود که به یک آدم عادی که هیچوقت به عمرش دعوا نکرده گیر بدهیم و دعوا راه بیندازیم و بعد او را به عضویت درآوریم. بگذاریم برای یکبار هم شده مزهٔ برنده شدن را بچشد. بهش اجازه بدهیم که دخلمان را بیاورد.
خانم
من انتقام بیرحم جو هستم
خانم
آن کسی که با از بین بردن تمام دارایی من آزادم کرد میخواهد روحم را نجات دهد. معلمی که راه مرا از تمام تعلقات دنیوی پاک میکند سرانجام رهایم خواهد کرد.
خانم
این من نبودم که باهاش میجنگیدی. خودت گفتی. داشتی با چیزایی میجنگیدی که ازشون نفرت داشتی.
خانم
قانون دوم باشگاه مشتزنی اینه که دربارهٔ باشگاه مشتزنی با کسی حرف نمیزنید
خانم
در یک دورهٔ زمانی طولانی نرخ زنده ماندن تمام موجودات به صفر تنزل میکند
خانم
اگه اولین شبتونه باید بجنگین