بریده هایی از کتاب "درخت شلوار"

خدیجه

به ردیفی مغازهٔ متروک و بی‌دروپیکر می‌رسند. جلوِ یکی‌شان می‌ایستند. شاید هم گاراژی بوده که در گذشته جای رفت‌وآمد آدم‌هایی بوده که رؤیایی را با خودشان می‌بردند و می‌آوردند. دود و سیاهی از مغازه می‌لغزید بیرون و به آسمان می‌رفت. از آن مغازه‌ها که شب‌ها جای کارتن‌خواب‌ها و نمکی‌هاست.
بهمن می‌رود تو. امیر هم. از روی پاره‌آجرها و لوله‌ها و میله‌ها رد می‌شوند. اگر بیشتر دقت می‌کردند می‌توانستند پا روی سرنگ‌های خونی با سوزن‌های کج یا شکسته هم نگذارند.

خدیجه

مرد قبل از رفتن گفته بود «هیچ‌وقت پاتون تو اون خراب‌شده باز نشه. هیچ‌وقتِ خدا.»
«کدوم خراب‌شده؟»
«قزل‌حصار.»
به جایی اشاره می‌کرد که کسی نمی‌فهمید کجاست.
وقتی مرد رفت، آن‌ها هم راه افتادند. درست به همان جهتی که ایستاده بودند. ۱۸۰ درجه چرخیده بودند. در طول راه امیر مدام پرسیده بود «چرا نمی‌رسیم؟» و بهمن خندیده بود.

خدیجه

بهمن دستش را جلو دهنش گرفته بود و چشم‌های امیر از زورِ قورت دادنِ خنده خیس شده بود. بهمن اسکناسی از جیبش درآورده و طرف مرد گرفته بود.
«مَشتی‌گُلی، اینا رو که واسه پول نگفتم.» نامه‌ای از لباسش درآورده بود. «فقط بگین صندوق‌پست کجاست. این نامه رو چه‌طور بفرستم؟»
امیر به جایی نامعلوم اشاره کرده بود. انگشتش مدتی توی هوا گیج زده بود و این‌طرف آن‌طرف چرخیده بود. آخرسر، صندوق صدقات را نشان داده بود.
طرف گفته بود «داداش، خیلی گُلی.» و رفته بود.
امیر گفته بود «خداحافظ قزل‌آلا.»

خدیجه

«اصلاً نمی‌دونم خونه‌ای دارم یا نه. قیافهٔ زنم یادم نمی‌آد. به ما که ملاقات‌شرعی نمی‌دادن. ولی بچه‌هامو خوب یادمه؛ یکی‌شون پسر بود، یکی دیگه‌شون هم پسر. نه، خدایا توبه؛ یکی دختر و اون‌یکی پسر. بزرگه پسر بود و کوچیکه قرار بود دختر باشه، اما نشد. زنم که می‌گفت “این‌یکی هم دختره…” یعنی همون کوچیکه. آره. خدا منو نبخشه اگه چارتایی بیام. منم اولش مثل شما باورم نمی‌شد، اما لباساشونو که دیدم دواَم افتاد. هر وقت زنم می‌اومد ملاقات لباس یکی از بچه‌ها رو هم می‌آورد تا از تو آکواریوم ببینم. تو که لباس نمی‌شه برد. اون‌قدر مُفت‌بَر زیاده که سر تکون بدی برده‌نت. هربار لباساشون بزرگ‌تر از قبل بود. فکر کنم یه روز لباس عروسی دخترمو دیدم. چارتایی نمی‌آم. خودش بود. شبیه لباس عروسی زنم. نه، اصلاً خودش بود. خود لباس عروسی زنم. اون وقت فهمیدم بچه‌هام دارن بزرگ می‌شن. از اون به بعد امیدم بیشتر شد. می‌دونستم که بیرون کس‌وکار دارم. دیگه تنهاییم رفت.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.