بریده هایی از کتاب "میقات بلا"

batool.c

رنگ از رخسار زینب س پرید و سیل پریشانی به سویش روانه شد. از دست دادن شیرمردی چون حسین ع که نه تنها خواهر را، بلکه تمام خداباوران مومن مبارز را پشتیبان بود، مصیبتی نبود که بتواند به راحتی در برابرش کمر راست کرد. پس فریاد از نهاد زینب س برخواست:《وای بر من! برادرم حسین ع از مرگ خویش خبر می دهد.》
در خیمه ها ولوله افتاد. زنان حرم گریستند و صورت خراشیدند …
صدای ام کلثوم دل ها را سوزاند:《وای ای محمد! وای ای علی! وای مادر جانم فاطمه! وای حسین جان! ای وای از مصیبتی که بعد از تو خواهیم داشت.》
حضرت به سمت او رفت و او را در آغوش کشید.
• خواهرم، از خداوند شکیبایی بخواه و بدان که آسمانیان و زمینیان و تمام جنبندگان عالم، ناگزیر از بین خواهند رفت و آنچه باقی است، ذات پروردگار است.
آنگاه نگاه خویش را از چشمان اهل بیتش گذراند و فرمود:《از شما می خواهم که چون به دست این قوم سنگ دل پیمان شکن کشته شدم، گریبان ندرید، صورت نخراشید و سخن ناروا بر زبان نرانید.》

خدیجه

ولید از حرکت بازماند؛ به عظمت حسین‌بن‌علی و حقارت خود ایمان داشت.
مروان دوباره جرئت سخن‌گفتن پیدا کرد: «چرا گردنش را نزدی و کار را تمام نکردی؟.»
ولید تمام خشم فروخورده‌اش را یک‌باره بر سر مروان ریخت:
-این دیگر چه مشورتی است مروان؟ می‌خواهی دین و دنیای مرا خراب کنی؟ به خداوندی خدا سوگند، فرمانروایی تمام دنیا را به قیمت خون حسین نمی‌خواهم. ای مروان، به خدا سوگند، گمان نمی‌کنم بتوان با دستی آغشته به خون پسر پیغمبر به دیدار خدا رفت و سبک‌بال بود. خداوند به قاتل حسین نگاه نخواهد کرد، پاکش نخواهد کرد و او را به عذابی دهشتناک گرفتار خواهد کرد.

خدیجه

سپس امام به ولید رو کرد و فرمود:
ای امیر، ما دودمان نبوت و سرچشمهٔ رسالتیم. ملائکه نزد ما رفت‌وآمد دارند. خدا به‌واسطهٔ ما خیر و برکت را بر بندگانش فرومی‌فرستد.
اما یزید، مردی فاسق و شراب‌خوار، و آدم‌کشی وقیح است.
چون منی با چون اویی پیمان وفاداری نمی‌بندد.
تا فردا صبر کنید تا ببینید کدام‌یک از ما به خلافت شایسته‌تر است.
سپس خارج شد.

خدیجه

مروان چون گرگی که بوی طعمه به مشامش رسیده باشد، از سوراخ خود بیرون خزید و رو به ولید گفت: «ای امیر، بهانه‌اش را نپذیر. اگر بیعت نمی‌کند، گردنش را بزن.»
گرهی در ابروان حسین (ع) افتاد و لرزه بر زانوان مروان.
-وای بر تو ای ناپاک، بزرگ‌تر از دهانت سخن می‌گویی و دون‌مایگی‌ات را جار می‌زنی.

خدیجه

حسین (ع) به همراه سی تن از اصحابش وارد شد.
آرامش در چهره‌اش نمایان بود. ولید که اضطراب خود را در مشت‌های گره‌کرده‌اش پنهان کرده بود، سخن آغاز کرد:
«معاویه، یاور مؤمنان، به رحمت الهی پیوست. اکنون، ای پسر علی، وفاداری خود را به پسرش یزید اعلام کن.»
-ای امیر، بیعت پنهانی را چه سود؟ فردا در حضور مردم ما را هم دعوت کن.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.