دل نازک روضه بود. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد.
خیلی وقتها کار به جایی میرسید که بچهها بلند میشدند میکروفون را از مداح میگرفتند؛
میترسیدند حاجی از دست برود با آن نالهها و هقهقی که میزد.
دل نازک روضه بود. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد.
خیلی وقتها کار به جایی میرسید که بچهها بلند میشدند میکروفون را از مداح میگرفتند؛
میترسیدند حاجی از دست برود با آن نالهها و هقهقی که میزد.