بریده هایی از کتاب "روزگار سخت"

خانم

دکتر بوررو لاماس بسیار کند، گویا باید به‌زور کلمات را از دهانش بیرون می‌کشیدی، گفت: «افرن، باید سؤالی رو بهم جواب بدی. ما با هم می‌رفتیم دبیرستان حضرت مریم و به‌رغم دیدگاه‌های مزخرف سیاسی‌ت، تو رو از بهترین دوستانم می‌دونم. امیدوارم به حرمت همین دوستی طولانی، بهم دروغ نگی. تو بودی که دخترمو باردار کردی؟»

خانم

دید که رنگ صورت دکتر افرن گارسیا آردیلس مثل گچ سفید شد. پیش از پاسخ گفتن چند بار دهان خود را باز و بسته کرد. سرانجام با لکنت زبان و دستانی لرزان گفت: «آرتورو، نمی‌دونستم حامله شده. بله، من بودم. بدترین کاریه که تا حالا کرده‌م. به خدا قسم که هرگز دست از سرزنش خودم برنمی‌دارم.»

خانم

مردک پست‌فطرت، اومده بودم بکشمت اما اون‌قدر چندش‌آوری که نمی‌تونم.»

خانم

دکتر بوررو لاماس به‌محض اینکه رسید خانه مستقیم رفت به اتاق‌خواب دخترش که از روز غش کردنش در مراسم در آن زندانی شده بود.

خانم

پدر بی‌آنکه بنشیند ـ عادت داشت ایستاده حرف بزند ـ از کنار در و با لحنی که انتظار شنیدنِ پاسخی از آن برنمی‌آمد با او صحبت کرد: «با افرن حرف زدم و به توافق رسیدیم. باهات ازدواج می‌کنه تا بچه‌ت مثل توله‌هایی که سگ‌ها گوشه خیابون پس می‌ندازن به‌دنیا نیاد و برای خودش اسم خانوادگی داشته باشه. مراسم ازدواج توی مزرعهٔ کوچیک چیچیکاستِنانگو برگزار می‌شه. با پدر روحانی اویوآ صحبت می‌کنم که خطبه عقد رو بخونه. خبری از مهمون نیست. از طریق روزنامه مطلع می‌شن و هدایاشون رو براتون ارسال می‌کنن. تا اون موقع تظاهر می‌کنیم خانواده‌ای متحدیم. بعد از ازدواج با افرن، دیگه تو رو نخواهم دید، بهت فکر نخواهم کرد و به‌دنبال راهی خواهم بود تا از ارث محرومت کنم. تا اون موقع، بدون اینکه پاتو از خونه بیرون بذاری توی این اتاق زندانی خواهی بود.»

خانم

ازدواج همان‌طوری که گفت انجام شد. ازدواج ناگهانی دکتر افرن گارسیا آردیلس با دختری پانزده‌ساله، بیست و هشت سال کوچک‌تر از خودش، به نقل محافل و شایعات تبدیل شد و شهر گواتمالا را در بهت ‌و حیرت فروبرد. همه می‌دانستند علت ازدواج مارتیتا بوررو پارا این است که پزشک او را باردار کرده، چیزی که درباره آن مرد، با عقایدی چنان انقلابی، عجیب نبود. تمام مردم دلشان برای دکتر بوررو لاماس می‌سوخت، مردی که از آن پس کسی لبخندش، حضورش در جشن‌ها و ورق‌بازی‌اش را ندید

خانم

مراسم ازدواج در مزرعه کوچک و دورافتاده پدر عروس در خارج از چیچیکاستِنانگو برگزار شد، مکانی که در آن قهوه کشت می‌شد. پدر عروس یکی از شاهدان بود و دیگر شاهدان نیز تعدادی از کارگران مزرعه بودند و ازآنجاکه سوادی نداشتند، دربرابر دریافت چند کِتزال، با کشیدن چند خط امضا کردند. حتی جام شرابی هم برای نوشیدن به سلامتی زوج جوان در کار نبود.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.