ساعت پنج صبح بهزحمت از روی تشکِ دراز و از بین بالشهای بزرگ و پُرباری که وسط اتاق پذیرایی پهن کرده است، بلند میشود. همین اتاق پذیرایی، اتاقخواب هم هست.
بریده هایی از کتاب "دختران زیرزمینی کابل"
خانم
قبلاز آنکه برود سراغِ بچهها و قبلاز آنکه آنها را برای کارِ امروز آماده کند، خاطراتِ تصویرمانندی را در ذهنش مرور میکند و هدفش این است که پنج دقیقۀ خیلی خوب را از لحظات دیروز بهیاد آورد و با همان افکار خوب، روح خود را هم بیدار کند. شاید آن لحظهای که سخنرانی میکرد و هیچکدام از وکلای پارلمان حرفش را قطع نکردند، یا لحظهای که یکی از چهار دخترش نقاشی جدیدی به او نشان داد و چقدر زیبا بود!
خانم
سپس از راهروی خانه عبور میکند و میرود تا چهار دخترش را که روی تختخوابهای تاشو خوابیدهاند و رویشان ملافهای با عکس خرس معروفِ پُو کشیده شده است بیدار کند. مهرانگیز و مهران معمولاً سرِ رفتن به دستشویی باهم دعوا میکنند. این دوقلوها مقداری ماست و نانِ مانده از دیروز باید بخورند. مهران صبحانه نخواهد خورد، ولی احتمالاً یک لقمۀ کوچک، کوکیِ قندی یا یک پرتقال با خودش میبرد.
خانم
سه دخترِ بزرگترش پیراهن مشکی کوتاه و روسری سفید روی موهای دُمِاسبی خوشگلِشان میپوشند. کوچکترینِ آنها شلوار، پیراهن سفید و کراوات قرمز دارد و هر چهار دختر، هرکدام یک کولهپشتی پلاستیکی یکشکل دارند.