فرایند خرید از یک خانوادۀ جنوبی آغاز و به خیابان منتقل شد؛ در مرحلۀ بعد تجار برده ظهور کردند و در پایان، با انتقال یک زن برده به خانۀ جدید برای شیر دادن به یک کودک سفیدپوست به پایان رسید. این اتفاقات نشاندهندۀ آن است که زنان سفیدپوست و بهویژه مادران در این نوع معاملههای بازار نقش اساسی داشتهاند. آنها معمولاً بهدنبال دایهای برای شیردهی فرزندان خود بودند و تقاضا برای چنین امر مهمی اهمیت دایههای برده را دوچندان میکرد. تقاضا برای دایههای بردهای که قابلیت شیر دادن به نوزادان را داشتند، آنها را بهنوعی نیروی کار ماهر تبدیل کرد. این پدیده بخش کاملاً پنهان بازار بردهداری را شکل داد که فقط برای زنان سفیدپوست بود.
بریده هایی از کتاب "بانوی بازار"
خدیجه
بانو ژیراردو این اطلاعات را به دوست خود منتقل کرد؛ دوست تازهمادر شده، همسرش و بستگان زن و شوهر بلافاصله ترتیب خرید مادر برده و نوزادش را دادند. ژیراردو از طریق صحبت در مهمانیها یا شاید با ذکر سخنان گذرا در نامهای از یک دوست، فهمیده بود که مادری برای شیردهی کودک خود به یک زن برده نیاز دارد و او میتواند در یافتن یکی از آنها کمک کند. هر کاری که خانم ژیراردو در آن روز انجام داد، نزدیک شدن و سؤال کردن از زن برده دربارۀ صلاحیتهایش برای انجام دادن نوعی کار خاص، تعیین مناسب بودن وی برای این منظور و انتقال اطلاعاتی که خرید را تسهیل میکند، بخشی از معاملههای معمولی بود که هر روز در بازارهای بردگان در سراسر جنوب انجام میشد. اینگونه کارها و خریدها در بازار بردهها مثل خرید آجر و ملات نبود.
خدیجه
در یک روز نسبتاً عادی، زنی بهنام بانو ژیراردو در خیابانهای چارلستون کارولینای جنوبی قدم میزد که ناگهان به یک زن سیاهپوست خوشسیما و خوشبرخورد با یک نوزاد در آغوشش رسید. دست بر قضا، ژیراردو دوستی را میشناخت که در جستوجوی زنی بود تا از کودکش پرستاری کند. بنابراین به زن نزدیک شد و از او پرسید آیا دایهای برای استخدام میشناسد؟زن برده بلافاصله به خانم ژیراردو گفت که او خودش یکی از آنهاست و برای فروش در دست کارگزار است.همچنین به او گفت که فرزندان زیادیبه دنیا آورده است و بنابراین در مراقبت از آنها تا حدودی باتجربه است.