در صورتی که اپوزیسیونها و مخصوصاً جنبشهای ضدسرمایهداری با کلّیت آنچه در پسِ تناقضات رخ مینماید آشنا باشند، آنگاه میتوانند بهجای مبهوتماندن و درماندگی از مشاهدهٔ نحوهٔ گسترش و تعمیق تناقضات در جریان شکلگیری و حل بحران، از آن به نفع خود بهره ببرند. اگر بحرانها مراحل گسست و گذاری باشند که سرمایه طی آن خود را به شکل جدیدی بازسازی میکند، میتوان گفت همچنین مراحلیاند که فرصت طرح و پیگیری عملی پرسشهای اساسی را در اختیار جنبشهایی میگذارند که میکوشند جهان را در سیمای متفاوتی بازآرایی کنند.
بریده هایی از کتاب "هفده تناقض سرمایه داری و پایان آن"
خدیجه
تغییرات باید همزمان در جبهههای مختلف صورت بگیرد. معضلات موجود در یک جبهه عموماً با مقاومتهای استواری در جاهای دیگر محدود شده و از بروز بحرانهای سراسری جلوگیری کردهاست. هرچند در مواردی درهمتنیدگی تناقضات، بسیار مهلک از کار درآمدهاست. تشدید در یک نوع از تناقضات میتواند مسری شود. هنگامی که تناقض مسری بزرگتر و گستردهتر میشود (چنانکه بهوضوح بین سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ رخ داد)، بحران عمومی ناگزیر سر برمیآورد. این برای سرمایه خطرناک است و فرصتی برای مبارزهٔ نظاممند ضدسرمایهداری به دست میدهد. درست به همین دلیل، تحلیل تناقضات پدیدآورندهٔ این بحرانهای عمومی، حائز اهمیت است.
خدیجه
هفت تناقض اول از این رو بنیادیناند که در واقع سرمایه بدون آنها نمیتواند عمل کند. علاوه بر این، این هفت تناقض بهگونهای درهمتنیدهاند که تعدیل یا حل هر یک از آنها بدون تعدیل و حل دیگری ناممکن است. مثلاً زیرسؤالبردن استیلای ارزش مبادلهای مسکن بر ارزش مصرفی آن دلالتی ضمنی دارد بر تغییر شکل و نقش پول و تعدیل حقوق مالکیت خصوصیای که همگی میشناسیم-نه حتی الغای آن. از این رو، یافتن بدیلی غیرسرمایهدارانه رشتهای است که سر دراز دارد.