بریده هایی از کتاب "آخرین قارون"

خدیجه

وقتی آقای مارکوس را دیدم که جلوِ ساختمان مدیریت به سمت ماشینش هدایت می‌شد، پا سست کردم؛ چون آقای مارکوس برای گفتن هر حرفی، حتا یک شب‌به‌خیرِ خشک‌وخالی کلی وقت تلف می‌کرد. همان‌طور که منتظر ایستاده بودم متوجه صدای خوانندهٔ سوپرانو شدم که داشت می‌گفت «بیا! بیا! فقط تو را دوست دارم» و این را هی تکرار می‌کرد؛ این را خوب یادم مانده چون وقتی زلزله آمد هنوز داشت همین را تکرار می‌کرد. زلزله پنج دقیقه بعد اتفاق افتاد.

خدیجه

هیچ‌وقت در یک استودیو سکوت کامل برقرار نیست. همیشه تکنیسین‌های شیفت شب توی آزمایشگاه و اتاق دوبلاژ هستند و افراد پشتیبانی و حفاظت هم دوروبَر رستوران استودیو می‌چرخند. اما صداها باهم فرق دارند: صدای سیسِ تایرهای پُر، وزوز آرام موتور ماشینی که درجا ایستاده و صدای پُرطنین یک خوانندهٔ سوپرانو که پشت میکروفُن (برنامهٔ) شب می‌خواند. گوشه‌ای دیدم مردی با چکمه‌های لاستیکی در یک نور سفید بسیار زیبا سرگرم شستن ماشینی است ــ مثل سرچشمه‌ای وسط سایه‌های صنعتی و مُرده.

خدیجه

نُهِ شبِ یکی از شب‌های جولای بود و هنوز هم چند سیاهی‌لشکر در فروشگاهِ روبه‌روی استودیو بودند. وقتی داشتم ماشینم را پارک می‌کردم، می‌توانستم آن‌ها را ببینم که روی دستگاه‌های بازیِ سکه‌ای خم شده و مشغول بودند. جانی سوانسونِ۴۹ پیر با لباس نیم‌چه‌کابویی‌اش گوشه‌ای ایستاده بود و با نگاه غم‌زده‌اش زل زده بود به ماه. زمانی او هم مثل تام میکس۵۰ یا بیل هارت۵۱برای خودش توی سینما کسی بود ــ و حالا حتا حرف زدن هم با او تأسف‌آور بود و من سریع از خیابان رد شدم و رسیدم به درِ ورودی.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.