batool.c

● می خوام خودتون من رو توی قبر بگذارید. همون جا برام دعا کنید و از شهادت من راضی باشید. دلم نمی خواد دشمن اشک شما رو ببینه و فکر کنه تونسته دلتون رو بلرزونه و خوشحالی کنه. خیلی از مادرها بچه شون رو توی قبر گذاشتن، ولی دیگه نتونستن سرپا و قوی از قبر بیرون بیان؛ شما اینطور نباش. می دونم عاطفه مادری چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت، ولی مدام با خودت بگو داری امانت الهی رو بر میگردونی. گریه رو بذار برای خلوت و تنهایی. دور از چشم بقیه گریه کن.
●خدایا! راضی ام به رضایت. خدایا شکرت. بچه ام عاقبت به خیر شد. محمد خوش به احوالت مادر جان.
● خدایا! شاهد باش من این بچه رو از وجودم جدا کردم و دادم، منتی هم نیست؛ ولی صبرش رو خودت به من بده. نکنه خجالت زده ی عمه جانم بشم.
● اگر محمد شهید نشده بود و یقین نداشتم اباعبدالله ع بالای سرش می رسند و او را با خودشان می برند، حتما از غصه ی اینکه جوانم را با دست های خودم گذاشته ام روی این خاک سرد و نمناک، دق می کردم.