ذات پدر اینطوری بود که دنبال راحتی نبودند. دنبال فتوایی نمیگشتند که راحتتر باشد. میگفتند ما در قبال اطرافیانمان مسئولیم. نمیتوانیم بگوییم به من چه. میگفتند خدا بندهای را که بگوید به من چه، دوست ندارد. خدا بندهای را میخواهد که شانهاش آماده باشد برای رفتن زیر بار مشکلات مردم. میگفتند آدمها با سختی و تلاش است که صیقل میخورند و صاف میشوند و چه بهتر که این تلاش و سختی در راه کمک به مردم باشد. نه برای پول جمعکردن، نه برای قدرت پیداکردن.
مریم
29
آبان