احساس میکردم با میلیونها میلیون صفحات رهاشده به حال خود، جهانها و ارواحی بیصاحب، غرقشده در اقیانوس ظلمانی عمارتی بینامونشان روبهرو هستم که رازهای تمام دنیا را در دل خود دارند در حالی که بیرون از آن دیوارها، درون قلب تپندهٔ جامعهای به ظاهر زنده، مردمی نادان و بیاطلاع، هر روز بیش از روز قبل، حافظهٔ جمعی خود را از دست میدادند و همهچیز را فراموش میکردند. و گاه با خودم فکر میکردم که شاید حتی آن مردمان هم دانسته فراموش میکردند، شاید گذر از رنجها و دردهای بشری به آنها اثبات کرده بود که عاقل کسی است که کمتر بداند و بیشتر فراموش کند.
مریم
27
دی