عطیه

در پایان دستش را با احتیاط روی سنگ‌قبرش می‌گذارد و آن را به‌آرامی از یک‌سو به سمت دیگر می‌کشد، انگار دارد گونهٔ او را نوازش می‌کند. زیرلب می‌گوید «جات خالیه!» شش ماه از مرگ همسرش می‌گذرد و اُوِه هنوز هم دوبار در روز در خانه می‌چرخد و به رادیاتورها دست می‌زند، مبادا همسرش درجه را زیاد کرده باشد.