عطیه

سیدارتها هدفی پیش روی داشت، هدفی یگانه، و آن خالی شدن بود: می‌خواست از عطش و از خواهش‌ها، از رویا و شادی‌ها و نیز از رنج خالی شود. می‌خواست «خود» خویش را بمیراند و از آن خلاصی یابد. و چون جانش از «من» خالی شد، به صلح دست یابد و جانش در اندیشه‌ی ازخویشتن‌رهیده بر اعجاز گشوده شود. این هدفش بود.