سکوت.
بعد صدایی اومد: کلیک، هووم.
دوباره: کلیک، هووم. کلیک هووم.
دری در سفینه باز شد و نوری به بیرون تابید.
تریشا سرجاش خشک شده بود و میلرزید.
شبحی در چارچوب در ظاهر شد، بعد دو شبح دیگه.
چشمهای بزرگی به تریشا زُل زدند، دستهایی آهسته به نشانهٔ سلام بالا برده شدند.
صدایی عجیب و نازک گفت «تریشا مکمیلان؟ خانم تریشا مکمیلان؟» هجاها رو بهزحمت بیان میکرد.
تریشا با صدایی که بهزحمت شنیده میشد پاسخ داد «بله.»
«ما شما رو نظارت کردیم.»
«نظارت؟ من رو؟»
«بله.»
چشمهای بزرگ آهسته و با وقار از بالا به پایین به تریشا نگاه کردند.
خدیجه
17
آذر