یوسوکه که روی چهارپایهٔ کناری نشسته بود، همان طور پشت به میکی کرده بود و آهستهآهسته دومین لیوان آبپرتقالش را هورت میکشید.
خانم کینویو هنوز از غذاهای بابام خسته نشده؟! هر روز که داره همین غذاها رو میخوره.
خانم کینویو میگه عاشق قهوه و ساندویچ دستپخت باباته!
میکی همچنان با صدای بلند گفت: «نمیدونم چرا! آخه ساندویچهای بابا اونقدرها هم خوشمزه نیست.»
خدیجه
15
دی