خدیجه

روز سفر رسید و دخترها سوار جیپ شدند و مصطفی تا فرودگاه بردشان. معلوم نبود درآخر چه‌چیزی منتظرشان باشد.
هواپیما در فرودگاه استانبول به‌زمین نشست. دخترها هرچه ام‌سلمان یادشان داده بود انجام دادند و کم‌کم به خانه ام‌بلال رسیدند، او که معلوم بود منتظرشان بوده، به دخترها خوش‌آمد گفت، بعد بردشان به اتاق پذیرایی.