خدیجه

هنگام ورود، متوجه بوگدان در کنار پنجره می‌شود. ایان به بوگدان چهارهزار پوند بدهکار است. مدتی است که دارد وقت‌کشی می‌کند، به این امید که بوگدان از کشور به بیرون پرت شود، ولی تا الان شانس با او یار نبوده است. به‌هرحال، حالا برایش کاری واقعی دارد، پس همه‌چیز حل می‌شود. برای آن لهستانی دستی تکان می‌دهد و به سمت بار می‌رود و تابلوی آن را به‌دنبال قهوه بررسی می‌کند.