بختیار کراواتی سیاه با خطهایی روشن بسته و سعی میکند خود را غمگین نشان دهد. بوی تند حادثه میپیچد. من یاد بوی زنندهٔ شکنجهگاه میافتم. مغزم یخ میکند؛ مثل لحظهای پیش از بیهوشی؛ مثل لحظهای که از شدت درد کرخت میشدم و سوز کابلها را نمیفهمیدم.
– سلام به مردم ایران. من به عنوان نخستوزیر وظیفه دارم شما را در جریان رُخدادهای مهم سیاسی کشور بگذارم. شما صاحب واقعی این کشور هستید و طبیعی است که باید از تصمیمات مهم مطلع باشید. صبح امروز ما در دولت، میزبان آقای خمینی بودیم و با ایشان دربارهٔ شرایط کشور و شیوهٔ منطقی اصلاحات در ساختار سیاسی گفتوگوهایی داشتیم. آقای خمینی با روی باز و کاملاً منطقی، پیشنهادات ما را شنیدند و قول دادند که با دوستان خود شور کنند و در اسرع وقت نشست مجدد مشترکی برگزار کنند.
خدیجه
12
آذر