خدیجه

پسربچه‌ها در اتاق‌خواب جلویی، پتو را از روی خودشان کنار زده و زیر ملافه خوابیده بودند. هوا گرم و تا اندازه‌ای شرجی و بخارآلود بود. آرچر خودش را پخش کرده بود و یک بازویش روی بالش بود. سرخ شده بود و تا کمی باد به پردهٔ سنگین خورد، برگشت و چشم‌هایش را نیمه‌باز کرد. باد رویهٔ دِراور را تکان داد و کمی نور به داخل تابید و لبهٔ تیز قفسهٔ دِراور دیده شد. پارچه تا اندازه‌ای بالا آمد و یک برآمدگی سفید تشکیل شد و نوار باریک نقره‌ای در آینه نمایان شد.‌