خانم

اشک توی چشمانم حلقه زد. دلش نرم شد. کمی جلو آمد، دستم را گرفت و با دست دیگرش آن را نوازش کرد. بعد آن را محکم میان دو دستش گرفت. گرمای دست هایش آرام آرام تا قلبم نفوذ کرد و آن را لرزاند.