مرتضی همگام با جعفر میرفت و با دقت اطراف را برانداز میکرد. ساختمان اصلی زندان مثل بقیهٔ ساختمانهای داخل شهر بود و این از اضطراب مرتضی کاست. دیوارهای بلند هنوز هم خودنمایی میکردند. مرتضی با نگاه کردن به آجرهای دیوار پیش رویش بهعمد حواسش را از آن پرت کرد تا باز دچار تشویش نشود.
خانم
16
آذر