. برای ماهها احساس میکردم مشکلاتم چنان مرا از پا درآوردهاند که به سختی میتوانستم از تختم بیرون بروم. وقتی ساعت ۶ صبح زنگ میزد، همانجا دراز میکشیدم و به روز پیش رو فکر میکردم؛ گرو بودن خانه، تراز مالی منفی، شغل ناموفقم، میزان نفرتم از شوهرم … و بعد دکمهٔ چُرت ساعت را فشار میدادم. نه یکبار، که بارها و بارها.
حامد
16
اردیبهشت