حامد

دو نکته بود که ذهن اِما را تا حدودی مشغول می‌کرد. فکر می‌کرد که مبادا وظیفه‌ای که هر زن نسبت به احساسات زن دیگر دارد را زیر پا گذاشته باشد. چون او تمام احساساتش راجع به جین فیرفاکس را با فرانک چرچیل در میان گذاشته بود. احتمالاً کار درستی نکرده بود. ولی این تصورات آن‌قدر قوی بود که خودبه‌خود به زبان می‌آمد و موافقت فرانک چرچیل با اِما خودش نشان‌دهندۀ نفوذ کلام او بود، و خب نمی‌شد به همین راحتی‌ها گفت که اِما باید جلوی زبانش را نگه دارد. نکتۀ دیگری که اِما را ناراحت می‌کرد، باز هم به جین فیرفاکس مربوط می‌شد. این دیگر جای چون و چرا نداشت. ناراحتی اِما از این‌که نوازندگی و آواز جین‌ از او بهتر بود به وضوح حس می‌شد. از ته دل پشیمان شد که چرا در بچگی تنبلی کرده و بیشتر تمرین نکرده بود. به همین خاطر بود که پشت پیانو نشست و یک ساعت و نیم تمرین کرد.