اون چیزی که دربارهی نجاتدادن مردم گفتم، درست نبود. شاید فکر کنی هست؛ چون شاید دلت بخواد یکی دیگه نجاتت بده و ازت مراقبت کنه یا اینکه بدجور دلت میخواد کسی رو نجات بدی. اما درواقع یه نفر دیگه نمیتونه نجاتت بده. نمیتونه تو رو از دست خودت نجات بده. تو پای تپه خوابت میبره و گرگ از کوهها میآد پایین و تو امیدواری که یکی از خواب بیدارت کنه. یا دنبالش کنه و دورش کنه. یا با تفنگ بکشتش. اما وقتی متوجه میشی که گرگ توی خودته، اون وقته که میفهمی نمیتونی از دستش فرار کنی و اونهایی که عاشقتن، نمیتونن گرگ رو بکشن؛ چون گرگ بخشی از توئه. صورت تو رو روش میبینن و گلوله رو شلیک نمیکنن.
با مشاهدات زیبایی از اینکه زندگی میتواند ما را به کجاها ببرد، از اندوه تا سرور، از ناامیدی تا حیرت، نامههای عاشقانه برای مردگان نامهای عاشقانه برای زیستن است.
جی اشر، نویسندهی سیزده دلیل برای اینکه
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.