دیپورت
دیپورت قیمت اصلی: 85,000 تومان بود.قیمت فعلی: 72,250 تومان.
بازگشت به محصولات
نگاهبان
نگاهبان قیمت اصلی: 50,000 تومان بود.قیمت فعلی: 42,500 تومان.
اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

پاییز آمد

پاییز آمد

(همراه با تقریظ رهبری)

خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی

(دیدگاه کاربر 4)
نویسنده

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

هفتم

سال انتشار

1400

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
153,000 تومان 144,000 تومان 135,000 تومان 126,000 تومان

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

قیمت اصلی: 180,000 تومان بود.قیمت فعلی: 153,000 تومان.

موجود در انبار

با خرید این محصول 15 سکه معادل 3,060 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

معرفی کتاب:

پاییز را به فصل عاشقانه‌ها می‌شناسند، فصل برگ‌های ریخته زیر پا، فصل باران‌های بی‌هنگام اما این فصل برای خانم موسوی، معنی دیگری هم داشت، پاییز فصل شهادت سردار بود.

کتاب «پاییز آمد» نوشته گلستان جعفریان، داستانی احساسی و عمیق است که به زندگی و عشق شهید احمد یوسفی و همسرش می‌پردازد. این اثر به زندگی روزمره و چالش‌های این زوج می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه عشق و ایمان می‌تواند در سخت‌ترین شرایط زندگی، نیرویی برای ادامه مسیر باشد. احمد یوسفی به‌عنوان یک جوان مومن و فعال در جبهه‌های جنگ، با مسائل مربوط به فراق و دوری از خانواده و همسرش روبه‌رو می‌شود. همسرش نیز در غیاب او، بار مسئولیت‌های زندگی را به دوش می‌کشد و تلاش می‌کند تا به یاد او زندگی کند.

متن تقریظ رهبر معظم انقلاب:

عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهره‌نگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالت‌زده می‌کند و فاصله‌ی نجومی‌شان با این مجاهدان واقعی را آشکار می‌سازد.

بریده ای از کتب:

سی‌وپنج سال می‌گذرد؛ اما هنوز پاییز که می‌آید نمی‌دانم از آتش مهری که بر جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور. به برگ‌های زیبا و رنگارنگ می‌نگرم، با من سخن می‌گویند، زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست… آری…پاییز برای من بغضی تمام نشدنی دارد. تب‌ولرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را می‌ریزد و مرا بر سر دوست‌داشتنی‌ترین دوراهی ماندن و رفتن رها می‌کند. اصلاً پاییز بهار من است، وقتی شکوفه می‌زند زخم‌های دلم در خزان فصل‌ها… او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبارفتن کار پاییز است.

وزن 250 گرم
نویسنده

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

هفتم

سال انتشار

1400

تعداد صفحه

240

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

ویژگی

شابک 9786000350048
5
4 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
5
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
5
محتوای مفید و آموزنده
5

4 دیدگاه برای پاییز آمد

پاکسازی فیلتر
  1. علی

    بسیار عالی و جذاب

  2. محمد امین

    لحن صمیمانه و جذابی داشت و سرشار از زیبایی بود

  3. علی

    در کتاب به زندگی خصوصی خانم موسوی و شهید یوسفی، آشنایی و عشق آن‌ها پرداخته می‌شود، اتفاقی که در کتاب‌های مشابه کمتر رخ می‌دهد

  4. مریم

    طراحی جلد و صفحات کتاب
    جذابیت محتوا و موضوع کتاب
    محتوای مفید و آموزنده

    خیلی کتاب دلنشینی هست. یه عاشقانه قشنگ و زیبا که بدون اغراق بیان شده. زندگی فخرالسادات یه الگوی قشنگ برای همه دخترای جوون می تونه باشه الگوی شجاعت، زندگی، صبر، توکل. کتابی پر از درس زندگی.

دیدگاه خود را بنویسید
قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
153,000 تومان 144,000 تومان 135,000 تومان 126,000 تومان
شناسه محصول: 31860 دسته: , برچسب: , ,

بریده هایی از این کتاب

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

سی و پنج سال می گذرد؛
اما هنوز پاییز که می آید نمی دانم از آتش مهری که بر جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور.
به برگ های زیبا و رنگارنگ می‌نگرم؛ با من سخن می‌گویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست…
آری… پاییز برای من بغضی تمام نشدنی دارد. تب و لرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را می‌ریزد و مرا به سر دوستداشتنی‌ترین دوراهی ماندن و رفتن رها می‌کند.
اصلا پاییز بهار 🌱 من است، وقتی شکوفه می‌زند زخم‌های دلم در خزان فصل ها…
او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن کار پاییز است.

احساس می‌کردم همه‌چیز در حال تغییر است. افکارم، آرزوهایم، خواب و خوراک و پوششم. تمام تیپ و لباس من از یک جفت کفش کتان چینی، یک مانتو و یک شلوار ساده و یک روسری کرم بلند که زیر چانه گره می‌خورد، بیشتر نبود. دیگر از آن لباس های شیک رنگارنگ و ست کیف و کفش پاشنه‌دار که مامان لعیا برایم می‌خرید و من دوستشان می‌داشتم و استفاده می‌کردم، خبری نبود. تبدیل به دختری شده بودم که دوان‌دوان از این مسجد به آن مسجد و از این سخنرانی به آن منبر می‌رفتم.
داداش علاء دلیل و حجت من در این راه بود. او جزو افرادی بود که سخنرانی‌ها، تجمعات و تظاهرات را برنامه ریزی و اجرا می‌کردند و معمولا خطرناک ترین قسمت کار یعنی رفتن پشت تریبون و شعار دادن و بیانیه خواندن از او برمی‌آمد. هرجا او بود، من هم بودم.
بعضی از شعارها و شعرهای انقلابی را خودش می‌سرود. شعرهای سپید زیبایی می‌سرود و من همه را حفظ میکردم و در بعضی از جمع ها می‌خواندم.

تلویزیون نداشتیم. دوشنبه ها احمد را مجبور می‌کردم مرا ببرد خانه پدرم. سر ساعت پنج برنامه کودک و نوجوان شروع می‌شد. یک روز که نشسته بودم پای تلویزیون و کارتون نگاه می‌کردم، احمد همانطور که عاشقانه نگاهم می‌کرد، خندید و به مامان لعیا گفت: «زن که نگرفتم، بچه گرفتم. می‌نشیند برنامه کودک نگاه می‌کند.» بعد دست مرا گرفت و به مامان لعیا نشان داد و گفت: «ببینید پشت دستش چطور زخم شده. دیروز برای اولین بار لباس شسته. به جای اینکه لباس را به لباس چنگ بمالد و چنگ بزند، لباس را مالیده پشت دستش!»
مامان لعیا گفت: « من که گفتم فخری کار خانه بلد نیست. شما گفتی عیب ندارد.» احمد خندید و گفت: «الان هم می‌گویم عیب ندارد. کم کم یاد می‌گیرد. بالاخره سرباز هم که به سرباز خانه می‌رود مجبور است یغلوی خودش را بشوید و یاد بگیرد.»
پدرم ارتشی بود و با این ضرب المثل آشنا بود. زد زیر خنده. مهر احمد کم‌کم به دل پدرم نشسته بود. وقتی می‌دید من چقدر خوشحالم و ما خوشبخت هستیم

نامه های احمد در نبود خودش شده بود دستور زندگی‌ام. هرچه می‌گفت، اشتیاق شاگرد زرنگی را داشتم که می‌خواست هرچه زودتر تکلیفش را انجام دهد. این آرامم می‌کرد و انگار احمد کنارم بود.

علاء پیشانی علی را بوسید و گفت: « گفتم فکر نکنی انقلاب بچه بازی است و این کتک ها که خوردی شوخی است؛ شور و شوقی کوتاه مدت است که مثل بنزین زود زبانه می‌کشد و زود هم خاموش می‌شود. اگر در بلندمدت عهدی بستی و در راه خدا استقامت کردی و عقب ننشستی و پشیمان نشدی، از آزمایش الهی سربلند بیرون آمده ای. یادت هست چه شعاری می‌دادیم: ما مدافع از جان گذشته اسلام و آرمان های والای امام هستیم. زندگی تو با احمد دیگر شعار نیست عین واقعیت است. حاضری برای آرمانت، امامت… از جان عزیزترین کست بگذری.»

دوستی با خانم مختارزاده که تشنهٔ صحبت کردن دربارهٔ خوانده‌هایم بود، برای من غنیمتی بود. من جواب همه تردیدها و احساس پوچی و بیهودگی را که در سال‌های نوجوانی سراغ آدم می‌آید، در مطالعهٔ فلسفه و معارف اسلامی یافته بودم و با شدت و تعصب از اسلام دفاع می‌کردم. خانم مختارزاده گفت: « این خوب است که تو احساس می‌کنی راهت را پیدا کرده‌ای و فلسفه اسلامی جواب سوال‌هایت را می‌دهد. اما اگر فردا کسی مقابل تو قرار گرفت و گفت کانت این را می‌گوید، مکتب اگزیستانسیالیسم را نمی‌شناسی، مارکسیسم در نقد دین این حرف‌ها را دارد، چه جوابی داری بدهی. آن زمان حتی اگر از چنین فردی فاصله بگیری، در درونت از این عدم شناخت و آگاهی، احساس سستی خواهی کرد. »