بازگشت به محصولات
مادلن پیش از سپیده‌دم
مادلن پیش از سپیده‌دم قیمت اصلی: 250,000 تومان بود.قیمت فعلی: 177,600 تومان.
اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

جزیره کاریبو

جزیره کاریبو

قیمت اصلی: 350,000 تومان بود.قیمت فعلی: 297,400 تومان.

قیمت پشت جلد:350,000 تومان
نویسنده

مترجم

موضوع

ناشر

قطع کتاب

نوبت چاپ

اول

سال انتشار

1404

تعداد صفحه

291

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

قیمت اصلی: 350,000 تومان بود.قیمت فعلی: 297,400 تومان.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

torobpay
هر قسط با ترب‌پی: 74,350 تومان
۴ قسط ماهانه. بدون سود، چک و ضامن.
QR Code
قیمت پشت جلد:350,000 تومان

با خرید این محصول 30 سکه معادل 5,948 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

جزیره‌ی کاریبو دنباله‌ای استادانه بر پرفروش‌ترین اثر ون یعنی روایت یک خودکشی است که در آلاسکا داستانی تاریک و جذاب را روایت می‌کند. تراژدی از سطور اول کتاب شروع می‌شود و حتی اجازه نمی‌دهد یک نفس راحت بکشید. داستانی از یک ازدواج که با خشم و پشیمانی و پس‌زمینه‌ی عشق و ترس، در حال فروپاشی است. روایتی عاطفی و قدرتمند از مبارزه و انزوا؛ قصه‌ای که با خونسردی یک تراژدی ناب خانوادگی با لایه‌هایی تودرتو را در فضایی سرد و تاریک به تصویر می‌کشد و درحالی‌که کنارگذاشتن کتاب ممکن است خواننده را از آن نجات دهد، اما نمی‌تواند از خواندنش دست بکشد و در عمل شاهد پرتره‌ای سرسختانه از آنچه می‌تواند برای زندگی اتفاق بیفتد هستیم. در این کتاب استفاده از سرمای طاقت‌فرسای آلاسکا در کنار سردردهای عجیب و بدون منشأ پزشکی آیرین، به‌عنوان استعاره‌ای برای فروپاشی استفاده شده است؛ بهمنی که فرو می‌ریزد و همه‌چیز را از بین می‌برد. با خواندن این کتاب چراهای زیادی در کنش شخصیت‌ها ذهن شما را می‌آزارد، اما نویسنده به‌طرزی عجیب به آن‌ها پاسخ داده است. دیوید ون نویسنده‌ای است که آثارش به بیست زبان منتشر شده‌اند، پانزده جایزه از جمله بهترین رمان خارجی در فرانسه و اسپانیا را به دست آور‌ه‌اند و در فهرست هفتادوپنج کتاب برتر سال در دوازده کشور جهان قرار گرفته‌اند. ون برای نیویورک تایمز، آتلانتیک، اسکوایر، سانست، مجله‌ی منز، مک سوین و بسیاری از نشریات دیگر نوشته است. به گفته‌ی دیوید ون او در این کتاب جزئیات زندگی‌اش را به اشتراک گذاشته است. وی در سال 1966 در جزیره‌ای در آلاسکا به دنیا آمد. جزیره‌ای تاریک که همیشه هوا ابری و بارانی بود و آن‌ها فقط دو هفته در سال خورشید را می‌دیدند. بدین ترتیب تجربه‌ی شخصی او که از مناظر و آب‌وهوای آلاسکا در جزیره‌ی کاریبو مشهود است و بدین دلیل واقعی به نظر می‌رسد چون با پوست و گوشت و استخوان درک شده است. چه‌بسا شخصیت اصلی این کتاب آلاسکاست؛ چشم‌انداز سیاه و خشن و وحشی این منطقه!

وزن 263 گرم
نویسنده

مترجم

موضوع

ناشر

قطع کتاب

نوبت چاپ

اول

سال انتشار

1404

تعداد صفحه

291

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

0 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
محتوای مفید و آموزنده
0

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “جزیره کاریبو”

بریده هایی از کتاب جزیره کاریبو

اگر کتاب "جزیره کاریبو " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

«مادرم واقعی نبود، یه رؤیای دم صبح بود، یه امید. یه مکان. یه جای برفی، مثل اینجا، جایی سرد. یه کلبۀ چوبی روی تپه‌ای مشرف به رودخونه. یه روزِ ابری بود، به رنگ سفید کهنۀ ساختمون‌هایی که با نور کم‌جان کمی روشن‌تر می‌شن و من از مدرسه به خونه ‌اومدم

ده سالم بود و تنهایی روی برف‌های موندۀ حیاط قدم ‌زدم و رفتم بالای اون ایوون باریک. یادم نیست اون موقع چه افکاری توی سرم بود و کی بودم و چه حسی داشتم. همۀ اینها گذشته و از بین رفته. درِ جلویی رو باز کردم و مادرم رو پیدا کردم. دیدم از تیرهای چوبی سقف آویزونه. گفتم متأسفم و یه قدم به عقب برداشتم و در رو بستم. دوباره بیرون توی ایوون بودم.»

آیرین[2] گفت: «قضیه مال مدت‌ها پیش بوده و اون صحنه جوری بود که من حتی اون موقع هم نتونستم ببینم، برای همین الان هم چیزی ازش تو خاطرم نیست. اینکه وقتی اونجا آویزون بود، چطوری بود اصلاً یادم نیست. هیچی یادم نیست، فقط کلیتش تو ذهنمه.»

رودا خود را روی کاناپه سُراند و نزدیک‌تر شد و دستش را دور مادرش انداخت و او را سمت خود کشید. هردو به آتش نگاه کردند. به آن صفحۀ فلزی روبه‌رو، به آن شش‌ضلعی‌های کوچک و هرچه رودا بیشتر به آنها نگاه می‌کرد، این شش‌ضلعی‌ها بیشتر مانند دیوار پشتی شومینه می‌شد که با شعله طلایی شده بودند

گویا دیوار پشتی که با دوده سیاه شده بود، از پشت شعله‌های آتش نقش عوض می‎کرد. بعد که پلک می‌زد، از آن صحنه باز فقط یک صفحۀ فلزی باقی می‌ماند. رودا گفت: «کاش می‌شناختمش.»

آیرین گفت: «منم همین‌طور.» و آهسته زد روی زانوی رودا. «من باید بخوابم، فردا خیلی کار دارم.»

«دلم واسه اینجا تنگ می‌شه.»