در این اثر، بخشی از زندگی مرتضی که یک رزمنده ایرانی است روایت می شود. مرتضی در پی یک درگیری شدید با نیروهای عراقی در جنگلی واقع در عراق، به اسارت آنها در می آید و فرمانده نیروهای عراقی دستور می دهد او را به اردوگاهی متروک و دور از چشم صلیب سرخ منتقل کنند؛ اردوگاهی که شرایط بسیار بدی دارد و اسرا در آن به چند گروه تقسیم شده اند.
مرتضی تصمیم به فرار از اردوگاه می گیرد و این موضوع را با دیگران در میان می گذارد، ولی بیشتر اسرا با نقشه فرار او به دلایل گوناگون مخالفت می کنند، اما سعید ارشد اردوگاه به او می گوید فقط در صورتی که فهرست کامل اسرای ایرانی را همراه خود به ایران ببرد می تواند در نقشه فرارش به او کمک کند.
مرتضی برای عملی کردن نقشه اش طوری رفتار می کند که عراقی ها مجبور شوند او را در زندان انفرادی محبوس کنند و سپس در فرصتی مناسب، پس از مجروح کردن نگهبان زندان، در زیر کامیونی که قصد خروج از اردوگاه را دارد پنهان می شود و از اردوگاه فرار می کند. نیروهای عراقی از فرار او مطلع می شوند و تعقیب و گریز بین مرتضی و نیروهای عراقی در جنگل شروع می شود. در چند مورد، مرتضی مجبور به نبرد تن به تن با عراقی ها می شود و بسیاری از آنها را می کشد. در همان حال، نیروهای ایرانی از طریق بی سیم درمی یابند که مرتضی در حال آمدن به ایران است و خودشان را برای ورود او آماده می کنند. در مرز ایران و عراق درگیری شدیدی به وجود می آید و…
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.