چند تیر به پهلوی سارا فرو رفت در عملیات قبلی؟ این دفعه نمیگذارم راه می افتیم به سمت لب شط. همه دارند خداحافظی میکنند.
ما درست هفتاد و دو غواص بودیم یک نفرمان دم آمدن کم شد. خمپاره خورد جلوی پایش هر تکه اش یک طرف افتاد ندیدم. سرم را برگرداندم؛ اما وسط شقایق های وحشی جوی خون راه افتاد. چشمهای سارا را هم گرفتم که نبیند. بعد از آن همان شب پنجم دی همان شبی که ماه پیدایش نبود و اروند داشت برایش گریبان چاک میداد زدیم به آب اول من رفتم. چادر گل گلی سارا روی آب را پر از نیلوفر کرده بود. هیچ نبود.
همه رفته بودند سر خورشیدی ها مثل سرنیزه بود. آرام و بی سرو صدا رفتیم قرار بود صدایمان درنیاید؛ اما نه آن قدر که یا زهرا هم نگوییم یحیی سرش را آورده بود بیرون آب که فقط بگوید یا زهرا بگوید که آب مهریه زهراست. فقط میخواست این را به اروند یادآوری کند. سعید هم دیده بود خون آن جوان را که توی آب شره میکرد. انگار کن شاهرگش را زده بودند وقت ذبح اصلاً او اسماعیل چه کسی بود؟
خون دریا
Earn 18 Reward Points228,000 تومان قیمت اصلی 228,000 تومان بود.182,400 تومانقیمت فعلی 182,400 تومان است.
وزن | 350 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1403 |
تعداد صفحه | 284 |
جلد کتاب | شومیز |
23 عدد در انبار
1 دیدگاه برای خون دریا
پاکسازی فیلترلیلا مهدوی؛ متولد 12 تیر ماه سال 1362 و پرورش یافتۀ خانواده ای اهل فرهنگ و علم است.
او فارغ التحصیل رشته روانشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی است و داستان نوشتن را از سال ۱۳۹۸ به طور جدی آغاز کرده است. خواندن و نوشتن را جزو عادتهای خوب زندگیاش میداند؛ هرچند مطالعه سهم بیشتری دارد.
مهدوی متاهل و مادر سه کودک است و یکی از مهمترین وظایف خود را کتابخوان کردن فرزندانش میداند. او در ادبیات جهان داستایفسکی و همینگوی و در داستان فارسی هم، نویسندههای مورد علاقه او احمد محمود و رضا امیرخانی هستند. مهدوی به جز نویسندگی به نقاشی و عکاسی هم علاقمند است.
از آثار منتشر شده از او میتوان به نشان حسن، شرح الف خمیده و خون دریا اشاره کرد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
مریم –
کتاب خون دریا را شروع کرده بودم تا فصل پنجم. یک نفس خوانده بودم، اما قلبم به شماره افتاده بود. چند روزی کنار گذاشتم محرم که شد دوباره شروع کردم و جرعه جرعه نوشیدمش. و چه عجیب که هر روز کلمات گره میخوردند به این روزها و روضه میشدند برای حضرت حسین علیه السلام. درد و رنج سارا، قصه ی تمام همسران جانبازان اعصاب و روان است که هر روز جلوی چشم شان شهید میشوند.
شروع داستان از فصل صفر است و یکی یکی فصل ها جلو میروند تو را با خود میکشانند . همان فصل صفر قلاب گیر میکند و همراه داستان میشوی. دو نفر راوی هستند بعضی فصل ها را سارا و بعضی را مهدی روایت میکند اصلا چه فرقی میکند که کدام راوی باشد؟ از یک جایی به بعد اینقدر با هم یکی شدند و عاشق اند که تو میخواهی هر دو باهم بگویند. آنها بگویند و تو ببینی. ببینی و اشک شوی ، خون گریه کنی و صدای هق هق ات بلند شود.
قصه تصویر دارد . تصویر واقعی از جنگ ، از زندگی و عاشقی پشت جبهه ها و بعد دلدادگی.
اینقدر تصویر شفاف است و تو واضح میبینی که دستت را دراز میکنی و میخواهی سارا را به آغوش بکشی. میخواهی تو بیمارستان باشی میخواهی به تشت لباس های خونی رزمنده ها چنگ بزنی. اینقدر تصویر واقعی است که گاهی کم میاوری و دوست داری خودت را به آغوش آنا بسپاری تا موهایت را نوازش کند.
قصه در زمان جنگ تحمیلی است، دفاع مقدس. آن زمان که زن ها پشت جبهه روزی صد بار میمردند و زنده میشدند. همین که خبر جانبازی و شهادت و یا اسارت فرزند و برادر و همسرشان را میشنیدند کوه میشدند. محکم و با صلابت. زن هایی که تا دیروزش سر سفره ی عقد مردی نشسته بودند که دل شان را برده بود و خودشان را سپرده بودند به آن. اما جنگ بود. عاشق که باشی باید بگذری الویتت تغییر میکند . میخواهی آب توی دل عشقت تکان نخورد پس او را میگذاری و به جبهه میروی. از همه چیزت میگذری. میروی تا نگذاری یک مشت از خاک مقدس وطن دست دشمن بیافتد. میجنگی برای خاک، برای ناموس. پس چه فرقی میکند که اسم تو چه باشد مهدی ؟ یا نام های دیگر. همهی شما عاشق بودید و چه زیبا برای عشق تان،کشورتان، ناموستان جان دادید خون دادید و …
پایان کتاب از آن پایان های بینظیر و فراموش نشدنی است از آنهایی که وقتی کتاب تمام میشود کتاب را در آغوش میگیری و میچسبانی به قلبت . از آنهایی که دیگر فراموشش نمیکنی. حک میشود توی ذهنت، قلبت و جاودانه در خاطرت ثبت میشود.